کلمه جو
صفحه اصلی

سارپدن

لغت نامه دهخدا

سارپدن. [ پ ِ دُ ] ( اِخ ) در اساطیر یونان نام پادشاه افسانه ای لیکیه است و پسر زئوس واروپ . وی بر سر تاج و تخت اقریطش ( کرت ) با برادرش مینس جنگید و مغلوب شد و با هواداران خود در لیکیه اناطولی حکومت کوچکی بنیاد نهاد. همر شاعر بزرگ یونان او را فرزند زئوس و لائودامی معرفی میکند و در شمار شاهزادگانی می آورد که بیاری مردم تروا در جنگ با یونانیان شتافتند. مطابق روایت منظومه ایلیاد هومر ساریدن به پاترُکل حمله کرد و بدست او کشته شد و آپولون مظهر روز پیکر بیجان او را به لیکیه حمل کرد.

سارپدن. [ پ ِ دُ ] ( اِخ )( دماغه ٔ... ) در مغرب هلس پونت جای داشت و ناوگان خشاریاشا پادشاه هخامنشی در آغاز حمله بیونان آن را مقر خود قرارداد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 729 شود.

سارپدن . [ پ ِ دُ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام پادشاه افسانه ای لیکیه است و پسر زئوس واروپ . وی بر سر تاج و تخت اقریطش (کرت ) با برادرش مینس جنگید و مغلوب شد و با هواداران خود در لیکیه ٔ اناطولی حکومت کوچکی بنیاد نهاد. همر شاعر بزرگ یونان او را فرزند زئوس و لائودامی معرفی میکند و در شمار شاهزادگانی می آورد که بیاری مردم تروا در جنگ با یونانیان شتافتند. مطابق روایت منظومه ٔ ایلیاد هومر ساریدن به پاترُکل حمله کرد و بدست او کشته شد و آپولون مظهر روز پیکر بیجان او را به لیکیه حمل کرد.


سارپدن . [ پ ِ دُ ] (اِخ )(دماغه ٔ...) در مغرب هلس پونت جای داشت و ناوگان خشاریاشا پادشاه هخامنشی در آغاز حمله بیونان آن را مقر خود قرارداد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 729 شود.



کلمات دیگر: