موضعی است
ساجر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ساجر. [ ج ِ ] (اِخ ) آبی است در یمان در وادی سر. (معجم البلدان ). و از سیل فراهم می آید. (تاج العروس ). و گفته اند در بلاد بنی ضبة و عکل است . (معجم البلدان ).
ساجر. [ ج ِ ] (اِخ ) موضعی است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ساجر. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) جائی است که سیل بدان بگذرد و آن را پر کند. ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). جائی است که بر آن سیل آید پس پر کند آنرا. ( شرح قاموس ). جائی که آب سیل او را پر کرده باشد. ( صراح اللغة ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سیلی که همه جا را پر میکند. ( اقرب الموارد ) .
ساجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) آبی است در یمان در وادی سر. ( معجم البلدان ). و از سیل فراهم می آید. ( تاج العروس ). و گفته اند در بلاد بنی ضبة و عکل است. ( معجم البلدان ).
ساجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
ساجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) آبی است در یمان در وادی سر. ( معجم البلدان ). و از سیل فراهم می آید. ( تاج العروس ). و گفته اند در بلاد بنی ضبة و عکل است. ( معجم البلدان ).
ساجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
ساجر. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) جائی است که سیل بدان بگذرد و آن را پر کند. (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). جائی است که بر آن سیل آید پس پر کند آنرا. (شرح قاموس ). جائی که آب سیل او را پر کرده باشد. (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سیلی که همه جا را پر میکند. (اقرب الموارد) .
کلمات دیگر: