کلمه جو
صفحه اصلی

شاه گلدی

لغت نامه دهخدا

شاه گلدی . [ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیرکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 109 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن چغندر وغلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


شاه گلدی . [ گ َ ] (اِ مرکب ) (مرکب از: شاه فارسی و گلدی مصدر ترکی بمعنی آمدن ) در تداول بمعنی دیر آمدن کسی که انتظار او را می برند و هر لحظه خبر آمدن او برسد ولی اثری از او پیدا نشود و نیاید. (یادداشت مؤلف ). || خلفهای پیاپی و بسیار در وعده ٔ آمدن . (یادداشت مؤلف ).


شاه گلدی. [ گ َ ] ( اِ مرکب ) ( مرکب از: شاه فارسی و گلدی مصدر ترکی بمعنی آمدن ) در تداول بمعنی دیر آمدن کسی که انتظار او را می برند و هر لحظه خبر آمدن او برسد ولی اثری از او پیدا نشود و نیاید. ( یادداشت مؤلف ). || خلفهای پیاپی و بسیار در وعده آمدن. ( یادداشت مؤلف ).

شاه گلدی. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بیرکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 109 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن چغندر وغلات و بنشن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

شاه گلدی ممکن است به یکی از مکان های زیر اشاره داشته باشد:
شاه گلدی (چناران)
شاه گلدی (کازرون)

پیشنهاد کاربران

واژه شاهگلدی مرکب از دو کلمه شاه گلدی به فتح "گ" است که لغتاً یعنی شاه آمد و اصطلاحا ً به کسی که دیر تر از حد انتظار سر قراری حاضر شود می گویند " سنین گّلمغین شاهگلدینی گِئچدی " ( آمدن تو شاه گلدی را گذشت ) ( یعنی آمدن تو از آمدن شاه هم بسیار طول کشید )



کلمات دیگر: