کلمه جو
صفحه اصلی

شاه سواری

فرهنگ فارسی

( اسم ) حالت و کیفیت شاهسوار .

لغت نامه دهخدا

شاه سواری. [ س َ ] ( حامص مرکب ) عمل شاه سوار. سواری کردن چون شاهان.

شاه سواری. [ س َ ] ( اِخ ) تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب ( از ایلات خمسه فارس ). ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ). رجوع به طایفه شیبانی شود.

شاه سواری . [ س َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفه ٔ شیبانی شود.


شاه سواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل شاه سوار. سواری کردن چون شاهان .


پیشنهاد کاربران

شاهسواری یعنی بهترین سوارکار
یا شاه یا استاد سوارکارای


کلمات دیگر: