کلمه جو
صفحه اصلی

ماذران

لغت نامه دهخدا

ماذران. [ ذَ ] ( اِخ ) قلعه ای است در نزدیکی همدان و به قلعه نُسَیر معروف است و نسیربن دیسم فاتح آن بوده است. ( از معجم البلدان ). ورجوع به همین کتاب چ اسدی ج 4 ص 380 و مادرانی شود.

ماذران. [ذَ ] ( اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس از داراگرد، آبادان و با نعمت. ( از حدود العالم چ دانشگاه ص 135 ).

ماذران. [ ذَ ] ( اِخ ) بگفته یاقوت ناحیه ای است در کوههای طبرستان میان سمنان و دامغان. در ناحیه ای از کوههای طبرستان میان سمنان و دامغان گشادگی و شکافی است که در بعض از اوقات سال بادی از آنجای برمی خیزد و به اطراف پراکنده می شود و هرکس در معرض این باد قرار گیرد مانند استخوان پوسیده شود و همه آن اطراف و حوالی را ماذران نامند. ( از معجم البلدان ).

ماذران . [ ذَ ] (اِخ ) بگفته ٔ یاقوت ناحیه ای است در کوههای طبرستان میان سمنان و دامغان . در ناحیه ای از کوههای طبرستان میان سمنان و دامغان گشادگی و شکافی است که در بعض از اوقات سال بادی از آنجای برمی خیزد و به اطراف پراکنده می شود و هرکس در معرض این باد قرار گیرد مانند استخوان پوسیده شود و همه ٔ آن اطراف و حوالی را ماذران نامند. (از معجم البلدان ).


ماذران . [ ذَ ] (اِخ ) قلعه ای است در نزدیکی همدان و به قلعه ٔ نُسَیر معروف است و نسیربن دیسم فاتح آن بوده است . (از معجم البلدان ). ورجوع به همین کتاب چ اسدی ج 4 ص 380 و مادرانی شود.


ماذران . [ذَ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس از داراگرد، آبادان و با نعمت . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 135).



کلمات دیگر: