( لازم آمدن ) ( مصدر ) واجب بودن ضرور بودن : لازم آید که فاصله ها از ارکان نباشد .
لازم امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( لازم آمدن ) لازم آمدن. [ زِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) واجب کردن. رجوع به کلمه لازم شود :
در این مقالت تشبیه لازم آید، پس
خدایراجز از این و جز از چنین پندار.
در این مقالت تشبیه لازم آید، پس
خدایراجز از این و جز از چنین پندار.
ناصرخسرو.
پیشنهاد کاربران
لازم آمدن : ناگزیر بودن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص218 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص218 ) .
کلمات دیگر: