فربه پیه ناک فربه ثمین
وادک
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
وادک. [ دِ ] ( ع ص ) فربه. پیه ناک. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فربه. سمین. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ).
وادک.[ دِ ] ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ). از اعلام است.( ناظم الاطباء ). در تاج العروس وداک ابن ثمیل مازنی است و صحیح ضبط تاج العروس است. رجوع به وداک شود.
وادک.[ دِ ] ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ). از اعلام است.( ناظم الاطباء ). در تاج العروس وداک ابن ثمیل مازنی است و صحیح ضبط تاج العروس است. رجوع به وداک شود.
وادک . [ دِ ] (ع ص ) فربه . پیه ناک . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). فربه . سمین . (از اقرب الموارد) (تاج العروس ).
وادک .[ دِ ] (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ). از اعلام است .(ناظم الاطباء). در تاج العروس وداک ابن ثمیل مازنی است و صحیح ضبط تاج العروس است . رجوع به وداک شود.
کلمات دیگر: