کلمه جو
صفحه اصلی

لاذقی

لغت نامه دهخدا

لاذقی. [ ذِ قی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به لاذقیه ، شهری از شام.

لاذقی. [ ذِ قی ی ] ( اِخ ) الیاس صالح. رجوع به صالح الیاس شود. ( معجم المطبوعات ج 2 ص 1583 ).

لاذقی. [ ذِ قی ی ] ( اِخ ) ( الشیخ ) مصطفی. رجوع به محمودی اللاذقی شود. ( معجم المطبوعات ج 2 ص 1583 ).

لاذقی. [ ذِ قی ی ] ( اِخ ) ( الَ... ) صفی الدین خلیل. رجوع به صفی الدین شود.

لاذقی . [ ذِ قی ی ] (اِخ ) (الَ ...) صفی الدین خلیل . رجوع به صفی الدین شود.


لاذقی . [ ذِ قی ی ] (اِخ ) (الشیخ ) مصطفی . رجوع به محمودی اللاذقی شود. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1583).


لاذقی . [ ذِ قی ی ] (اِخ ) الیاس صالح . رجوع به صالح الیاس شود. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1583).


لاذقی . [ ذِ قی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لاذقیه ، شهری از شام .



کلمات دیگر: