کلمه جو
صفحه اصلی

یافیع

لغت نامه دهخدا

یافیع. ( اِخ ) به معنی «خوشحال » پادشاه لاخیش یکی از اموریانی که معاهده کردند که بر ضد یوشعبن نون بجنگند و در نزد بیت حورون منهزم گشته در نزد مقیده مقتول شدند. ( یوشع 10:1-27 ) ( قاموس کتاب مقدس ).

یافیع. [ ] ( اِخ ) شهری است در قسمت زبولون. ( یوشع 19:12 ). و گمان میبرند که همان یافا میباشد که در طرف جنوب غربی ناصره واقع است که طولش 12 قدم است و از دهلیز به محل مدوری منتهی میشود که دارای دو سوراخ میباشد که گنجایش عبور یک نفر را خواهد داشت و از آنجا به دو مغاره ٔدیگر درآید و از آن دو مغاره به مغاره دیگری داخل شود و همچنین مغاره هایی دیگر و در یک گمان دارد که این مغاره ها مخزن غله بوده است. ( قاموس کتاب مقدس ).

یافیع. (اِخ ) به معنی «خوشحال » پادشاه لاخیش یکی از اموریانی که معاهده کردند که بر ضد یوشعبن نون بجنگند و در نزد بیت حورون منهزم گشته در نزد مقیده مقتول شدند. (یوشع 10:1-27) (قاموس کتاب مقدس ).


یافیع. [ ] (اِخ ) شهری است در قسمت زبولون . (یوشع 19:12). و گمان میبرند که همان یافا میباشد که در طرف جنوب غربی ناصره واقع است که طولش 12 قدم است و از دهلیز به محل مدوری منتهی میشود که دارای دو سوراخ میباشد که گنجایش عبور یک نفر را خواهد داشت و از آنجا به دو مغاره ٔدیگر درآید و از آن دو مغاره به مغاره ٔ دیگری داخل شود و همچنین مغاره هایی دیگر و در یک گمان دارد که این مغاره ها مخزن غله بوده است . (قاموس کتاب مقدس ).



کلمات دیگر: