اسراف تبذیر .
باددستی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. ) (حامص . ) ولخرجی ، اسراف .
لغت نامه دهخدا
باددستی. [ بادْ، دَ ] ( حامص مرکب ) عمل باددست. اتلاف کار. تبذیر. اسراف. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
به نیکوئی آگن چو گنج آگنی
بدانش پراگن چو بپْراگنی
از آن کش روان با خرد بود جفت
کسی باددستی ز رادی نگفت.
کز آن هر سه شه را بود بخت شور
یکی باددستی دوم کاهلی
سوم زفت کاری سر بددلی.
بهتر از باددستی و رادی .
کاندر مزید بر سر صد جان تازه بینی.
به نیکوئی آگن چو گنج آگنی
بدانش پراگن چو بپْراگنی
از آن کش روان با خرد بود جفت
کسی باددستی ز رادی نگفت.
اسدی.
سه چیزآورد پادشاهی بشورکز آن هر سه شه را بود بخت شور
یکی باددستی دوم کاهلی
سوم زفت کاری سر بددلی.
اسدی.
باددستی و راد، و کاری نیست بهتر از باددستی و رادی .
سوزنی.
جانی بباددستی بر خاک پایش افشان کاندر مزید بر سر صد جان تازه بینی.
خاقانی.
و باددستی و تبذیر از جود و سخا مشمر. ( مرزبان نامه )... چون برادرش [ ابراهیم خان ] مانندنسیم در افشاندن زر و سیم باددستی کرده... ( مجمل التواریخ گلستانه ص 30 ). || سرعت و چالاکی. ( غیاث ) ( آنندراج ).فرهنگ عمید
۱. اسراف، ولخرجی.
۲. تهیدستی.
۳. چالاکی، چابک دستی.
۲. تهیدستی.
۳. چالاکی، چابک دستی.
کلمات دیگر: