(زِ خَ ) (اِ. ص . ) نوع بسیار خوب باز که پشت آن به رنگ کبود و چشم هایش سیاه می باشد.
باز خشین
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
باز خشین. [ زِ خ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بازی بود سپیدفام کبودگون. ( لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ). بازی بود رنگش میان کبود و سیاه و سبز و سپید باشد یعنی خشینه رنگ. ( حاشیه فرهنگ اسدی ). بازی است سفیدرنگ مایل بکبود که بسیار جسور ومشهور است و آنرا اسپر هم گویند. ( شعوری ج 2 ورق 180 ). نوعی از باز باشد که پشت آن سیاه و تیره رنگ و چشمهایش سرخ بود و این قسم باز را ترکان قزل قوش خوانند. ( برهان ). بازی را گویند که رنگ او به کبودی گراید،چه باز کبودرنگ عظیم گوهری و صیاد باشد. ( معیار جمالی ). نوعی از باز باشد که پشت آن سیاه و تیره رنگ و چشمانش سرخ بود و اینگونه باز را ترکان قزل قوش خوانندو بسیار قوی و شکاری است و آن را خشینه نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). قسمی از باز که پشت آن سیاه رنگ و چشمهای وی سرخ است. ( ناظم الاطباء ) :
تا نیامیزد با زاغ سیه باز سپید
تا نیامیزد با باز خشین کبک دری.
همچو نباشد بشبه باز خشین پند.
ازین سپس نبرد کبک بچه باز خشین.
خنده بر باز خشین میزند اکنون عصفور.
تا نیامیزد با زاغ سیه باز سپید
تا نیامیزد با باز خشین کبک دری.
فرخی ( از لغت فرس اسدی ).
تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد بشبه باز خشین پند.
فرخی.
ز بعد این نکشد رنگ یار شیرین گوی ازین سپس نبرد کبک بچه باز خشین.
شمس فخری ( ازشعوری ج 2 ورق 180 ).
ای که در سایه انصاف لوایت چون کبک خنده بر باز خشین میزند اکنون عصفور.
خواجه سلمان ( از شعوری ج 2 ورق 180 ).
|| فاخته بود. ( اوبهی ) ( حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). رجوع به خشین و خشین سار شود.کلمات دیگر: