بادبر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بادبر. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ مرکب ) چیزی باشد که از چوب تراشند و اطفال ریسمانی در آن پیچند و از دست رها کنند تابر زمین گردان شود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادفر و مترادفات آن در بادآفراه شود . بازیچه ای است طفلان را. ( انجمن آرا ).
بادبر. [ ب ُ ] ( نف مرکب ) هر چیزی که نفخ را برطرف کند آنرا بادبر گویند. ( برهان ). کاسرالریاح. ( ناظم الاطباء ).
بادبر. [ ب َ / ب ُ ] (اِ مرکب ) چیزی باشد که از چوب تراشند و اطفال ریسمانی در آن پیچند و از دست رها کنند تابر زمین گردان شود. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به بادفر و مترادفات آن در بادآفراه شود . بازیچه ای است طفلان را. (انجمن آرا).
بادبر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) هر چیزی که نفخ را برطرف کند آنرا بادبر گویند. (برهان ). کاسرالریاح . (ناظم الاطباء).
بادبر. [ب َ ] (اِ مرکب ) کاغذ باد باشد. (برهان ) (انجمن آرا). رجوع به بادبرک شود. || کسی را گویند که همه روزه فخر کند و منصب خود بمردم عرض نماید و هیچ کار ازو نیاید و او را بعربی فیاش میگویند. (برهان ).کسی را گویند که دعوی بی معنی کند و با جبن ، خود را شجاع داند. (انجمن آرا). رجوع به ناظم الاطباء شود.
فرهنگ عمید
لاف زن، کسی که بسیار لاف می زند و کاری از او برنمی آید.
نوعی وسیلۀ بازی چوبی به اندازۀ تخم مرغ با نوک فلزی، که با کشیدن نخی که به دور آن پیچیده شده، روی زمین دور خود می چرخد.
لافزن؛ کسی که بسیار لاف میزند و کاری از او برنمیآید.
نوعی وسیلۀ بازی چوبی به اندازۀ تخممرغ با نوک فلزی، که با کشیدن نخی که به دور آن پیچیدهشده، روی زمین دور خود میچرخد.
هر دارویی که نفخ شکم را برطرف میکند.
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان مزایجان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۷۰ نفر (۱۵۴خانوار)است.این روستا دارای تفرجگاه بسیار زیبایی به نام پیرکدویه می باشد.این روستا یکی از خوش آب و هواترین و سرسبزترین روستاهای شهرستان بوانات است.