( آبفت ) (بَ ) (اِمر. ) نک آبافت .
ابفت
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
( آبفت ) آبفت. [ ب َ ]( اِ ) جامه ستبر و سفته و گنده. آبافت :
تن همان خاک گران سیه است ارچه
شاره وآبفت کنی کرته و شلوارش.
تن همان خاک گران سیه است ارچه
شاره وآبفت کنی کرته و شلوارش.
ناصرخسرو.
فرهنگ عمید
( آبفت ) جامۀ ستبر و خشن.
کلمات دیگر: