ابگاه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( آبگاه ) ( اسم ) ۱ - آبخور تالاب استخر . ۲- پهلو . ۳- تهیگاه خاصره . ۴- مثانه .
ورد مثانه
ورد مثانه
فرهنگ معین
( آبگاه ) (اِمر. ) ۱ - تالاب ، استخر. ۲ - پهلو، زیر دنده . ۳ - مثانه .
لغت نامه دهخدا
( آبگاه ) آبگاه. ( اِ مرکب ) ورد. مورد. ( زمخشری ). منهل. مصنعه. تالاب. استخر. آبخور. || مثانه. || تهیگاه. زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران. خاصره.
فرهنگ عمید
( آبگاه ) ۱. جای آب، آبخور.
۲. تالاب، استخر.
۳. (زیست شناسی ) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه.
۴. مثانه.
۲. تالاب، استخر.
۳. (زیست شناسی ) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه.
۴. مثانه.
دانشنامه عمومی
آبگاه. آبگاه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آبگاه (شوشتر)
آبگاه (نیک شهر)
آبگاه (شوشتر)
آبگاه (نیک شهر)
wiki: بخش مرکزی شهرستان شوشتر در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان شهید مدرس قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۰ نفر (۵۶خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان شهید مدرس قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۰۰ نفر (۵۶خانوار) بوده است.
wiki: استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان هیچان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۹۲ نفر (۸۳خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان هیچان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۹۲ نفر (۸۳خانوار) بوده است.
wiki: آبگاه (نیک شهر)
پیشنهاد کاربران
آبگاه به معنی استخر کوچک است که معمولا وصل به چشمه ای کم اب است. چشمه باید در تمام روز های سال آب داشته باشد. گاهی در کنار آبگاه بکی یا چند درخت بید یا سنجد روییده است و جای خوبی برای استراحت شبان است.
کلمات دیگر: