( اَ ) (اِ. ) حصار، قلعه و دژ.
ابناخون
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ابناخون. [ اَ ] ( اِ ) حصار. ( فرهنگ اسدی ). حصار و قلعه و جای محکم. ( برهان ) :
ز سوی هند گشادی هزار نر کستان [ کذا ]
ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون.
ز سوی هند گشادی هزار نر کستان [ کذا ]
ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون.
بهرامی.
بتقدیم نون بر باء نیز بنظر رسیده است. ( برهان ). و در نسخه ای از فرهنگ اسدی انباجون. و جز بیت فوق مثالی دیده نشده است.فرهنگ عمید
قلعه، حصار، دژ: ز سوی هند گشادی هزار شهرستان / ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون (بهرامی: شاعران بی دیوان: ۴۱۰ حاشیه ).
کلمات دیگر: