کلمه جو
صفحه اصلی

جلق


مترادف جلق : استمنا، خودارضایی، طبق

فارسی به انگلیسی

masturbation


masturbation, wank

فارسی به عربی

استمناء

مترادف و متضاد

استمنا، خودارضایی، طبق


onanism (اسم)
جلق

masturbation (اسم)
جلق

self-abuse (اسم)
جلق، خود شکنی، سوء استفاده از استعدادهای خود، استمناء با دست، توهین بنفس

فرهنگ فارسی

اخراج منی بامالش اعضای تناسلی بدست خود
۱-( مصدر ) ارضائ کردن غریز. جنسی بوسایلغیر طبیعی . ۲- ( اسم ) عملی که بوسی. آن بطور غیر طبیعی ارضائ غریز. جنسی واقناع لذات شهوانی میشود. این عمل را ممکنست جوانان توسط دست یا وسایل دیگر در خفا انجام دهند.
یک حصه از یکهزار و هشتاد حصه ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمتی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی بیست و پنج هزارو نهصد و بیست جلق باشد .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ارضاء کردن غریزه جنسی به روش غیرطبیعی ، استمناء.

لغت نامه دهخدا

جلق . [ ج َ ] (ع اِ) آشتی ، مولد است . (منتهی الارب ).


جلق. [ ج َ ] ( ع مص ) ستردن موی سر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گشادن دندان را وقت خندیدن. ( منتهی الارب ). || انداختن بمنجنیق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جلق زدن. اخراج منی از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لفظ زدن استعمال میشوداین لفظ در عربی بمعنی سر تراشیدن و سنگ پراندن با منجنیق است و در فارسی بطور مجاز و تشبیه به سر تراشیدن و استمناء استعمال شده چه در سر تراشیدن هم سر را باید تر کرد و مالید تا مو بخیسد. ( فرهنگ نظام ).

جلق. [ ج َ ] ( ع اِ ) آشتی ، مولد است. ( منتهی الارب ).

جلق. [ ج ِ ل ِ ] ( ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. ( از اقرب الموارد ).

جلق. [ ج ِل ْ ل ِ ] ( ع اِ ) دانه ای است بیمن مانند گندم. || کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده قبل شود.

جلق. [ ج ِل ْ ل ِ ] ( اِخ ) جِلَّق. دمشق و غوطه دمشق. ( منتهی الارب ). دمشق. ( از اقرب الموارد ). نام ناحیه غوطه است و گویند دمشق را جلق خوانند و گویند موضعی است در قریه ای از قرای دمشق و گویند مجسمه زنی است در یکی از دیههای دمشق که آب از دهان وی جاری است. حسان بن ثابت انصاری و جز او در برخی از اشعار خود از آن یاد کنند. ( از معجم البلدان ).

جلق. [ ج ِل ْ ل ِ ] ( اِخ ) ناحیه ای است در اندلس در سرقسطه و آبی گواراتر از آب آنجا در همه اندلس وجود ندارد. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).

جلق. [ ج ُ ] ( اِ ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی 25920 جلق باشد. ( برهان ).

جلق . [ ج َ ] (ع مص ) ستردن موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشادن دندان را وقت خندیدن . (منتهی الارب ). || انداختن بمنجنیق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جلق زدن . اخراج منی از ذکر با دست و غیر آن که نام دیگرش استمناء است و با لفظ زدن استعمال میشوداین لفظ در عربی بمعنی سر تراشیدن و سنگ پراندن با منجنیق است و در فارسی بطور مجاز و تشبیه به سر تراشیدن و استمناء استعمال شده چه در سر تراشیدن هم سر را باید تر کرد و مالید تا مو بخیسد. (فرهنگ نظام ).


جلق . [ ج ِ ل ِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (از اقرب الموارد).


جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) جِلَّق . دمشق و غوطه ٔ دمشق . (منتهی الارب ). دمشق . (از اقرب الموارد). نام ناحیه ٔ غوطه است و گویند دمشق را جلق خوانند و گویند موضعی است در قریه ای از قرای دمشق و گویند مجسمه ٔ زنی است در یکی از دیههای دمشق که آب از دهان وی جاری است . حسان بن ثابت انصاری و جز او در برخی از اشعار خود از آن یاد کنند. (از معجم البلدان ).


جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس در سرقسطه و آبی گواراتر از آب آنجا در همه ٔ اندلس وجود ندارد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).


جلق . [ ج ِل ْ ل ِ ] (ع اِ) دانه ای است بیمن مانند گندم . || کلمه ای است که بدان شتر نر را زجر کنند. (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


جلق . [ ج ُ ] (اِ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی 25920 جلق باشد. (برهان ).


فرهنگ عمید

اخراج منی با مالش اعضای تناسلی به دست خود شخص، استمنا.

پیشنهاد کاربران

ماشالله چقدر سرچ داشتیم راجب این کلمه

روشی است که شخص بدون حضور داشتن جنس مخالف وبااستفاده از دست, نایلون, پا, بادکنک و . . . لذت ببرد و آب منی بیرون بریزد.


کلمات دیگر: