مترادف پشت سرهم : چسبیدن، به هم پیوستن، وصل شدن، مرتبط شدن، وابسته شدن، واصل شدن، ملحق شدن متضاد پشت سرهم : جدا شدن، منفصل شدن، گسستن
consecutive (صفت)متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهایblow-by-blow (صفت)دم بدم، پشت سرهمseriate (صفت)پشت سرهم، دارای تسلسل یا شماره ترتیبreel (اسم)حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، پشت سر هم، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقرهtandem (قید)پشت سر هم