کلمه جو
صفحه اصلی

پشت سرهم


مترادف پشت سرهم : چسبیدن، به هم پیوستن، وصل شدن، مرتبط شدن، وابسته شدن، واصل شدن، ملحق شدن

متضاد پشت سرهم : جدا شدن، منفصل شدن، گسستن

فارسی به انگلیسی

back-to-back

running, together, progressive


فارسی به عربی

انفجار , بکرة

مترادف و متضاد

consecutive (صفت)
متوالی، پشت سرهم، مسلسل، پی در پی، پیاپی، نتیجهای

blow-by-blow (صفت)
دم بدم، پشت سرهم

seriate (صفت)
پشت سرهم، دارای تسلسل یا شماره ترتیب

reel (اسم)
حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، پشت سر هم، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقره

tandem (قید)
پشت سر هم

فرهنگ فارسی

پیاپی پی در پی متوالی .

لغت نامه دهخدا

پشت سرهم. [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] ( ق مرکب ) دُمادُم. پیاپی. پی درپی. متتابع. متوالی. متوالیاً.

واژه نامه بختیاریکا

رَوا رَو؛ گُراگُر

پیشنهاد کاربران

ترتیب

Successively

سریال

In a row


رمارم

متناوب

یک روند
یکروند

یک بند

I teach 3 classes on even days in a row من روزهای زوج سه تا کلاس پشت سر هم دارم

ردیف

یک ریز

مدام

پشتار ( اسفاده در گویش اصفهان )

پیاپی، ردیف، دُمادُم، پی درپی، متتابع، متوالی، متوالیاً


consecutive

متناوب. . . پی درپی. . . .

In a row
Successive
Consecutive
Sequential
Succeeding
حالت قیدی اونها شامل :
Successively
Succeedingly


کلمات دیگر: