کلمه جو
صفحه اصلی

پری زده


مترادف پری زده : جن زده، دیوانه، غشی، مجنون، مصروع

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- جن زده مصروع مجنون . ۲- کاهن . جمع : پری زدگان .

لغت نامه دهخدا

پری زده. [ پ َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مصروع. جن زده. مجنون. مسفوع. شَبزَق :
بمن نمای رخ و اندکی بمن ده دل
که با پری زده دارند اندکی آهن.
سوزنی.
بتی پری رخ و آهن دلی و بی رخ تو
چنین پریزده کردار و شیفته است شمن.
سوزنی.


کلمات دیگر: