برابر پارسی : پادافره، سزا، کیفر
جزاء
برابر پارسی : پادافره، سزا، کیفر
لغت نامه دهخدا
جزاء. [ج ِ ] (ع مص ) پاداش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || غالب آمدن کسی را در جزا دادن . (منتهی الارب ). غلبه کردن کسی را در پاداش دادن . (از تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) ج ِ جزیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ جزیه ، بمعنی خراج زمین و آنچه از ذمی میگیرند. (از آنندراج ).
- جزاء رؤس اهل ذمه ؛ خراج سرانه که از کافران ذمی گرفته میشود. (یادداشت مؤلف ).
جزاء. [ ج َ ] ( ع مص ) پاداش دادن. ( از منتهی الارب )( ترجمان القرآن عادل بن علی ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از شرح قاموس ) ( دهار ). کیفر. سزا. مجازات. مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن. ( از متن اللغة ). || کفایت کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ادا کردن و پرداختن. ( از شرح قاموس ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). بدل چیزی گردیدن و غنای آن بخشیدن و ادا کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گزاردن حقی از کسی. ( ترجمان القرآن عادل بن علی ). و منه : «جزأت عنک شاة»؛ ای قضیت. و بنوتمیم «اجزأت عنک شاة» به همزه گویند. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ، اِ ) پاداش. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). پاداش بر چیزی. ( از شرح قاموس ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ). و راغب گوید: مکافات عمل است بد باشد یا نیک. پاداش نیکی و بدی و سزاوار ( کذا ) اما در فارسی فرق کرده اند، در نیکی جزای گویند و در بدی سزای. ( آنندراج ). جازیة. ( متن اللغة ) ( شرح قاموس ) ( اقرب الموارد ). این کلمه در عربی اگر به «با» متعدی شود به معنی پاداش نیکی و اگر به «علی » متعدی شود به معنی کیفر بدی و اگر بنفسه متعدی باشد، به معنی پاداش نیک و بد هر دو استعمال شده است. ( از تاج العروس ) : فما جزاءُ من یفعل ذلک منکم الاّخزی. ( قرآن 85/2 ). فان قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین. ( قرآن 191/2 ). و ذلک جزاء الظالمین. ( قرآن 29/5 ). انما جزاء الذین یحاربون اﷲ و رسوله. ( قرآن 33/5 ). ذلک جزاء المحسنین. ( قرآن 85/5 ). والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها. ( قرآن 27/10 ). قالت ما جزاء من اراد باهلک سوءً. ( قرآن 25/12 ). و ذلک جزاء من تزکی. ( قرآن 76/20 ). فاولئک لهم جزاء الضعف بما عملوا. ( قرآن 37/34 ). ذلک جزاء اعداء اﷲ النار. ( قرآن 28/41 ). هل جزاء الاحسان الا الاحسان. ( قرآن 60/55 ).
- جزا انداختن ؛ واگذار کردن پاداش را به کسی :
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که مکر هم بخداوند مکر گردد باز.
- جزا بخشیدن ؛ عوض دادن. پاداش دادن :
- جزا انداختن ؛ واگذار کردن پاداش را به کسی :
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که مکر هم بخداوند مکر گردد باز.
سعدی.
- جزاء سیئة ؛ بادافراه. کیفر. مجازات. پاداش بدی : والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها. ( قرآن 27/10 ).- جزا بخشیدن ؛ عوض دادن. پاداش دادن :
جزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفایت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ادا کردن و پرداختن . (از شرح قاموس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). بدل چیزی گردیدن و غنای آن بخشیدن و ادا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گزاردن حقی از کسی . (ترجمان القرآن عادل بن علی ). و منه : «جزأت عنک شاة»؛ ای قضیت . و بنوتمیم «اجزأت عنک شاة» به همزه گویند. (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) پاداش . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پاداش بر چیزی . (از شرح قاموس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). و راغب گوید: مکافات عمل است بد باشد یا نیک . پاداش نیکی و بدی و سزاوار (کذا) اما در فارسی فرق کرده اند، در نیکی جزای گویند و در بدی سزای . (آنندراج ). جازیة. (متن اللغة) (شرح قاموس ) (اقرب الموارد). این کلمه در عربی اگر به «با» متعدی شود به معنی پاداش نیکی و اگر به «علی » متعدی شود به معنی کیفر بدی و اگر بنفسه متعدی باشد، به معنی پاداش نیک و بد هر دو استعمال شده است . (از تاج العروس ) : فما جزاءُ من یفعل ذلک منکم الاّخزی . (قرآن 85/2). فان قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین . (قرآن 191/2). و ذلک جزاء الظالمین . (قرآن 29/5). انما جزاء الذین یحاربون اﷲ و رسوله . (قرآن 33/5). ذلک جزاء المحسنین . (قرآن 85/5). والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها. (قرآن 27/10). قالت ما جزاء من اراد باهلک سوءً. (قرآن 25/12). و ذلک جزاء من تزکی . (قرآن 76/20). فاولئک لهم جزاء الضعف بما عملوا. (قرآن 37/34). ذلک جزاء اعداء اﷲ النار. (قرآن 28/41). هل جزاء الاحسان الا الاحسان . (قرآن 60/55).
- جزا انداختن ؛ واگذار کردن پاداش را به کسی :
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که مکر هم بخداوند مکر گردد باز.
- جزاء سیئة ؛ بادافراه . کیفر. مجازات . پاداش بدی : والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها. (قرآن 27/10).
- جزا بخشیدن ؛ عوض دادن . پاداش دادن :
گر همه طاعتی بجا آری
هر یکی را صدت جزا بخشد.
- جزا خواستن ؛ پاداش طلب کردن : عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت . (گلستان ).
- جزا دادن ؛ پاداش دادن . کیفر دادن :
خدا داد خواهد مر او را جزا
خورش ساخت خواهدسرش اژدها.
یارب دوام عمر دهش تا بقهر و لطف
بدخواه را جزا دهد و نیکخواه را.
- جزا داشتن ؛پاداش یا مکافات داشتن :
ستم از غمزه میاموز که در مکتب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد.
- جزا کردن ؛ پاداش و کیفر دادن :
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد
هم به نکوئی کنم جزای صفاهان .
- جزا یافتن ؛ پاداش یا کیفر عمل یا چیزی دیدن :
ز کاری که کردی بیابی جزا
چنان چون بود درخور ناسزا.
گشاید در جنگ بر ناسزا
نه زآن مزد یابد نه هرگز جزا.
نکوئی مجو از کس و پس نکوئی
چنان کن که از کس جزائی نیابی .
- حقوق جزا ؛ اصول و قواعدی که بوسیله ٔ آن مقررات جزائی تنظیم و تنسیق شده و اعمال مجازات به عمل می آید. رجوع به جزا و حقوق جزا شود.
- دیوان جزا ؛ کنایه از روز قیامت :
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگوئی دل سعدی به چه جرم آزردم .
- روز جزا ؛ روز سزا. روز قیامت . قیامت . یوم دین . یوم القیامه . روز حشر. روز محشر. رجوع به روز شود :
وآنگه این هر دو مقرند که روزیست بزرگ
هیچ شک نیست که آن روز مکافات و جزاست .
- قانون جزا ؛ قانونی که ارتکاب یا ترک عملی را ممنوع ساخته و مجازات متخلفان را معلوم میکند. رجوع به جزا و حقوق جزا و قانون شود.
- کسب جزا ؛تحصیل پاداش . بدست آوردن مزد و پاداش :
همه را نسخه ٔ اجزای مناسک در دست
از پی کسب جزا خواندن اجزا شنوند.
|| در اصطلاح علمای نحو، جمله ٔفعلیه ای که تحقق شرط به آن بستگی دارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). هر گاه دو جمله آنچنان بهم پیوستگی داشته باشند که جمله ٔ اول در حکم علت و جمله ٔ دوم در حکم معلول جمله ٔ اول باشد، جمله ٔ دوم را نحویان جزاءگویند و جمله ٔ اوّل را شرط نامند :
حبذا آن شرط و شادا آن جزا
آن جزای دل نواز جان فزا.
- جزا انداختن ؛ واگذار کردن پاداش را به کسی :
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که مکر هم بخداوند مکر گردد باز.
سعدی .
- جزاء سیئة ؛ بادافراه . کیفر. مجازات . پاداش بدی : والذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها. (قرآن 27/10).
- جزا بخشیدن ؛ عوض دادن . پاداش دادن :
گر همه طاعتی بجا آری
هر یکی را صدت جزا بخشد.
عطار.
- جزا خواستن ؛ پاداش طلب کردن : عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت . (گلستان ).
- جزا دادن ؛ پاداش دادن . کیفر دادن :
خدا داد خواهد مر او را جزا
خورش ساخت خواهدسرش اژدها.
فردوسی .
یارب دوام عمر دهش تا بقهر و لطف
بدخواه را جزا دهد و نیکخواه را.
سعدی .
- جزا داشتن ؛پاداش یا مکافات داشتن :
ستم از غمزه میاموز که در مکتب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد.
حافظ.
- جزا کردن ؛ پاداش و کیفر دادن :
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد
هم به نکوئی کنم جزای صفاهان .
خاقانی .
- جزا یافتن ؛ پاداش یا کیفر عمل یا چیزی دیدن :
ز کاری که کردی بیابی جزا
چنان چون بود درخور ناسزا.
فردوسی .
گشاید در جنگ بر ناسزا
نه زآن مزد یابد نه هرگز جزا.
فردوسی .
نکوئی مجو از کس و پس نکوئی
چنان کن که از کس جزائی نیابی .
خاقانی .
- حقوق جزا ؛ اصول و قواعدی که بوسیله ٔ آن مقررات جزائی تنظیم و تنسیق شده و اعمال مجازات به عمل می آید. رجوع به جزا و حقوق جزا شود.
- دیوان جزا ؛ کنایه از روز قیامت :
روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگوئی دل سعدی به چه جرم آزردم .
سعدی .
- روز جزا ؛ روز سزا. روز قیامت . قیامت . یوم دین . یوم القیامه . روز حشر. روز محشر. رجوع به روز شود :
وآنگه این هر دو مقرند که روزیست بزرگ
هیچ شک نیست که آن روز مکافات و جزاست .
ناصرخسرو.
- قانون جزا ؛ قانونی که ارتکاب یا ترک عملی را ممنوع ساخته و مجازات متخلفان را معلوم میکند. رجوع به جزا و حقوق جزا و قانون شود.
- کسب جزا ؛تحصیل پاداش . بدست آوردن مزد و پاداش :
همه را نسخه ٔ اجزای مناسک در دست
از پی کسب جزا خواندن اجزا شنوند.
خاقانی .
|| در اصطلاح علمای نحو، جمله ٔفعلیه ای که تحقق شرط به آن بستگی دارد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). هر گاه دو جمله آنچنان بهم پیوستگی داشته باشند که جمله ٔ اول در حکم علت و جمله ٔ دوم در حکم معلول جمله ٔ اول باشد، جمله ٔ دوم را نحویان جزاءگویند و جمله ٔ اوّل را شرط نامند :
حبذا آن شرط و شادا آن جزا
آن جزای دل نواز جان فزا.
مولوی .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی جَزَاءُ: پاداش
معنی نُجَازِی: مجازات نمی کنیم(کلمه جزاء به معنای بی نیازی و کفایت است واصطلاحاً به عنوان پاداش متناسب باعمل)
معنی جَازٍ: بی نیاز کننده - کفایت کننده (کلمه جزاء به معنای بی نیازی و کفایت است )
معنی جَزَیْتُهُمُ: به آنان جزاء دادم ( در سوره مبارکه مؤمنون آیه شریفه111 :حتماً می دهم)
معنی وِفَاقاً: موافق (در عبارت "جَزَاءً وِفَاقاً" کلمه وفاقا مصدری است که به معنای اسم فاعل به کار برده شده است ومعنای آیه این است که ایشان جزا داده میشوند جزایی موافق با اعمالی که کردند)
معنی کَانَ: بود (اگر در ترکیب با فعل ماضی دیگری به کار رود زمان فعل دوم را ماضی بعید می کندمانند"جَزَاءً لِّمَن کَانَ کُفِرَ "و اگر در ترکیب با فعل مضارع دیگری به کار رود زمان فعل دوم را ماضی استمراری می کندمانند"أَوَلَوْ کَانَ ﭐلشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ ")
ریشه کلمه:
جزی (۱۱۸ بار)
مکافات. (قاموس) ایضاً در قاموس هست: چون ما بعدش «باء و علی» آید به معنی مکافات و مجازات است و چون «عن» باشد به معنی قضا واداء باشد «جزی عنه: قضی» و بدون آنها به معنی کفایت است «جزی الشیء:کفی». راغب آن را در اصل بی نیازی و کفایت گفته و گوید: پاداش را جزاء گویند چون از حیث مقابله و برابری در آن کفایت هست. در مجمع البیان فرموده: جزاء و مکافات و مقابله نظائر هماند به هر حال پاداش و کیفر را جزاء گوئیم زیرا مقابل عمل است و از جهت برابری کفایت میکند در اینجا لازم است به چند نکته توجّه کنیم: الف- در قرآن مجید جزاءِ هم در پاداش و هم در کیفر و عذاب هر دو آمده است مثل و مثل و نحو ، . ب- جاهائیکه در قرآن مجید بعد از فعل جزی کلمه «عن» آمده ممکن است آن را به معنی کفایت گرفت چنانکه راغب معتقد است و ممکن است معنای آن ادا کردن باشد چنانکه در قاموس گفته، در مجمع نیز از بعضی نقل شده است علی هذا در آیه ممکن است بگوئیم معنی آنست: بترسید از روزی که کسی از کسی از هیچ چیز کفایت نمیکند یا کسی از کسی چیزی نمیدهد. ج- در بعضی از آیات جزاءِ خود عمل ذکر شده است مثل امروز به کسی ستمی نمیشود و جزاء داده نمیشود مگر آنچه را که میکردید امروز اعتذار نجوئید فقط آنچه را میکردید جزاءِ داده میشوید همچنین است آیه 90 نمل و 39 صافات و غیره. این آیات راجع به تجسّم عمل است و قرآن کریم در این باره صحت دارد به گمان نگارنده آیاتی که نظیر هستند با آیات فوق تفاوت ندارند زیرا عمل روز قیامت در قالب دیگری تحویل انسان داده خواهد شد لذا میشود گفت: این مثل آنست و یا این آن است. د- راغب در مفردات گفته: فعل جزی از باب مفاعله در قرآن بکار نرفته است. ولی برخلاف گفته او یک جا در قرآن فعل مفاعله هست ولی به نظر میآید که «نجازی» در اینجا بینالاثنین نیست بلکه به معنی تکثیر و شدّت مجازات است. هـ- جزیه که از اهل کتاب گرفته میشود از مادّه جزی است علّت این تسمیه به عقیده راغب آن است که در حفظ خون و احترام اهل کتاب، به آن اکتفا میشود، طبرسی فرموده: مجازات است در مقابل پایداری در کفر... بجنگید با آنانکه به خدا و روز حشر ایمان نمیآورند... از کسانیکه به آنها کتاب داده شده تا جزیه را با دست خود بدهند در حالیکه به حکومت اسلام خاضعاند. جزیه مالیاتی است که از اهل ذمّه با در نظر گرفتن توانا و ناتوان بودن آنها، گرفته میشود و در مقابل از حمایت قانون برخوردار میشوند و مانند یک فرد مسلم در پناه اسلام، آزاد زندگی میکنند و آن مثل زکوة و خراج و مالیات و غیره است که از مسلمانان گرفته میشود. در این حکم اجحاف و ظلمی نیست هر دولت برای اداره مملکت از وصول مالیات ناگزیر است در اسلام آنچه از اهل کتاب دریافت میشود به نام جزیه و آنچه از مسلمین اخذ میگردد به نام زکوة و غیره خوانده شده، راجع به تفصیل بحث به کتاب سیری در اسلام تألیف نگارنده فصل اهل کتاب رجوع شود. و جزا چنانکه گفته شد درباره پاداش و کیفر هر دو به کار رفته است ولی «اجر» تنها در پاداش استعمال گردیده «لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» در این باره به «اجر» رجوع شود.
معنی نُجَازِی: مجازات نمی کنیم(کلمه جزاء به معنای بی نیازی و کفایت است واصطلاحاً به عنوان پاداش متناسب باعمل)
معنی جَازٍ: بی نیاز کننده - کفایت کننده (کلمه جزاء به معنای بی نیازی و کفایت است )
معنی جَزَیْتُهُمُ: به آنان جزاء دادم ( در سوره مبارکه مؤمنون آیه شریفه111 :حتماً می دهم)
معنی وِفَاقاً: موافق (در عبارت "جَزَاءً وِفَاقاً" کلمه وفاقا مصدری است که به معنای اسم فاعل به کار برده شده است ومعنای آیه این است که ایشان جزا داده میشوند جزایی موافق با اعمالی که کردند)
معنی کَانَ: بود (اگر در ترکیب با فعل ماضی دیگری به کار رود زمان فعل دوم را ماضی بعید می کندمانند"جَزَاءً لِّمَن کَانَ کُفِرَ "و اگر در ترکیب با فعل مضارع دیگری به کار رود زمان فعل دوم را ماضی استمراری می کندمانند"أَوَلَوْ کَانَ ﭐلشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ ")
ریشه کلمه:
جزی (۱۱۸ بار)
مکافات. (قاموس) ایضاً در قاموس هست: چون ما بعدش «باء و علی» آید به معنی مکافات و مجازات است و چون «عن» باشد به معنی قضا واداء باشد «جزی عنه: قضی» و بدون آنها به معنی کفایت است «جزی الشیء:کفی». راغب آن را در اصل بی نیازی و کفایت گفته و گوید: پاداش را جزاء گویند چون از حیث مقابله و برابری در آن کفایت هست. در مجمع البیان فرموده: جزاء و مکافات و مقابله نظائر هماند به هر حال پاداش و کیفر را جزاء گوئیم زیرا مقابل عمل است و از جهت برابری کفایت میکند در اینجا لازم است به چند نکته توجّه کنیم: الف- در قرآن مجید جزاءِ هم در پاداش و هم در کیفر و عذاب هر دو آمده است مثل و مثل و نحو ، . ب- جاهائیکه در قرآن مجید بعد از فعل جزی کلمه «عن» آمده ممکن است آن را به معنی کفایت گرفت چنانکه راغب معتقد است و ممکن است معنای آن ادا کردن باشد چنانکه در قاموس گفته، در مجمع نیز از بعضی نقل شده است علی هذا در آیه ممکن است بگوئیم معنی آنست: بترسید از روزی که کسی از کسی از هیچ چیز کفایت نمیکند یا کسی از کسی چیزی نمیدهد. ج- در بعضی از آیات جزاءِ خود عمل ذکر شده است مثل امروز به کسی ستمی نمیشود و جزاء داده نمیشود مگر آنچه را که میکردید امروز اعتذار نجوئید فقط آنچه را میکردید جزاءِ داده میشوید همچنین است آیه 90 نمل و 39 صافات و غیره. این آیات راجع به تجسّم عمل است و قرآن کریم در این باره صحت دارد به گمان نگارنده آیاتی که نظیر هستند با آیات فوق تفاوت ندارند زیرا عمل روز قیامت در قالب دیگری تحویل انسان داده خواهد شد لذا میشود گفت: این مثل آنست و یا این آن است. د- راغب در مفردات گفته: فعل جزی از باب مفاعله در قرآن بکار نرفته است. ولی برخلاف گفته او یک جا در قرآن فعل مفاعله هست ولی به نظر میآید که «نجازی» در اینجا بینالاثنین نیست بلکه به معنی تکثیر و شدّت مجازات است. هـ- جزیه که از اهل کتاب گرفته میشود از مادّه جزی است علّت این تسمیه به عقیده راغب آن است که در حفظ خون و احترام اهل کتاب، به آن اکتفا میشود، طبرسی فرموده: مجازات است در مقابل پایداری در کفر... بجنگید با آنانکه به خدا و روز حشر ایمان نمیآورند... از کسانیکه به آنها کتاب داده شده تا جزیه را با دست خود بدهند در حالیکه به حکومت اسلام خاضعاند. جزیه مالیاتی است که از اهل ذمّه با در نظر گرفتن توانا و ناتوان بودن آنها، گرفته میشود و در مقابل از حمایت قانون برخوردار میشوند و مانند یک فرد مسلم در پناه اسلام، آزاد زندگی میکنند و آن مثل زکوة و خراج و مالیات و غیره است که از مسلمانان گرفته میشود. در این حکم اجحاف و ظلمی نیست هر دولت برای اداره مملکت از وصول مالیات ناگزیر است در اسلام آنچه از اهل کتاب دریافت میشود به نام جزیه و آنچه از مسلمین اخذ میگردد به نام زکوة و غیره خوانده شده، راجع به تفصیل بحث به کتاب سیری در اسلام تألیف نگارنده فصل اهل کتاب رجوع شود. و جزا چنانکه گفته شد درباره پاداش و کیفر هر دو به کار رفته است ولی «اجر» تنها در پاداش استعمال گردیده «لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم» در این باره به «اجر» رجوع شود.
wikialkb: فقه اسلامی• جزاء (جمله شرطی)، به معنی نتیجه و جزء دوم در جمله شرطی• جزاء (نذر)، معنای مقابل شرط در باب نذر
...
...
wikifeqh: نذر به کار رفته است.
جزاء معناهایی همچون مقابل شرط، کفاره و مکافات عمل را در بردارد.
جزای نذر
جزای نذر (متعلّق نذر) باید عبادتی از عبادات، مانند حج، روزه، نماز، قربانی، و صدقه باشد.
جزاء معناهایی همچون مقابل شرط، کفاره و مکافات عمل را در بردارد.
جزای نذر
جزای نذر (متعلّق نذر) باید عبادتی از عبادات، مانند حج، روزه، نماز، قربانی، و صدقه باشد.
wikifeqh: جزاء_(نذر)
جدول کلمات
مزد ، پاداش ، سزا
کلمات دیگر: