مترادف جوز : گردو
جوز
مترادف جوز : گردو
فارسی به انگلیسی
nut(s), walnut
nut
مترادف و متضاد
مهره، سرپیچ، جوز، اجیل، چرخ دنده ساعت
جوز، درخت جوز
فرهنگ فارسی
گردو، گردکان، واحدش جوزه
( اسم ) گردو. یا جوز هندی . نارگیل .
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد .
( اسم ) گردو. یا جوز هندی . نارگیل .
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد .
فرهنگ معین
(جُ ) [ معر. ] (اِ. ) گردو.
لغت نامه دهخدا
جوز. (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این ده در جلگه واقع و دارای هوایی معتدل است . سکنه ٔ آن 622 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
جوز. [ ج َ ] (ع مص ) گذشتن از جای و پس افکندن آنرا به رفتن از وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) میانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). وسط چیزی . (غیاث اللغات ). || معظم چیزی . ج ، اجواز. (منتهی الارب ). || (معرب ، اِ) از فارسی . (جمهرة از المزهر). گردو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). چهارمغز. معرب گوز است که گردکان باشد. (برهان ) (المعرب جوالیقی ) :
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوز
جوز باشد گردکان بسر و رطب خرمای تر.
رجوع به شرح نصاب شود. || نارگیل . (فرهنگ فارسی معین ).
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوز
جوز باشد گردکان بسر و رطب خرمای تر.
بسحاق اطعمه .
رجوع به شرح نصاب شود. || نارگیل . (فرهنگ فارسی معین ).
جوز. [ ج َ ] ( ع مص ) گذشتن از جای و پس افکندن آنرا به رفتن از وی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) میانه چیزی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). وسط چیزی. ( غیاث اللغات ). || معظم چیزی. ج ، اجواز. ( منتهی الارب ). || ( معرب ، اِ ) از فارسی. ( جمهرة از المزهر ). گردو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). چهارمغز. معرب گوز است که گردکان باشد. ( برهان ) ( المعرب جوالیقی ) :
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوز
جوز باشد گردکان بسر و رطب خرمای تر.
جوز. ( اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این ده در جلگه واقع و دارای هوایی معتدل است. سکنه آن 622 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
تین انجیر و عنب انگور و بادام است لوز
جوز باشد گردکان بسر و رطب خرمای تر.
بسحاق اطعمه.
رجوع به شرح نصاب شود. || نارگیل. ( فرهنگ فارسی معین ).جوز. ( اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این ده در جلگه واقع و دارای هوایی معتدل است. سکنه آن 622 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرهنگ عمید
گردو.
* جوز بوا: [قدیمی] = * جوز بویا
* جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیست شناسی )
۱. میوه ای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار می رود.
۲. درخت این میوه که به اندازۀ درخت گردو اما برگ هایش کوچک تر و باریک تر است و در جاوه و بعضی شهرهای هندوستان می روید.
* جوز هندی: [قدیمی] = جوز بویا
* جوز بوا: [قدیمی] = * جوز بویا
* جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیست شناسی )
۱. میوه ای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار می رود.
۲. درخت این میوه که به اندازۀ درخت گردو اما برگ هایش کوچک تر و باریک تر است و در جاوه و بعضی شهرهای هندوستان می روید.
* جوز هندی: [قدیمی] = جوز بویا
گردو.
〈 جوز بوا: [قدیمی] = 〈 جوز بویا
〈 جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیستشناسی)
۱. میوهای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار میرود.
۲. درخت این میوه که به اندازۀ درخت گردو اما برگهایش کوچکتر و باریکتر است و در جاوه و بعضی شهرهای هندوستان میروید.
〈 جوز هندی: [قدیمی] = جوز بویا
دانشنامه عمومی
جوز (الیگودرز). جوز، روستایی از توابع بخش بربرود شرقی شهرستان الیگودرز در استان لرستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان بربرود شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۵۵ نفر (۷۶خانوار) بوده است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان بربرود شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۵۵ نفر (۷۶خانوار) بوده است.
wiki: جوز (الیگودرز)
جُوز یعنی تقلب
دانشنامه آزاد فارسی
در عربی، به طور اعمّ به معنای میان و وسط و به طور اخصّ میوۀ گردو می باشد که از واژۀ پهلوی göz گرفته شده است. واژۀ جوز به همراه برخی کلمات، در برخی کتب گیاه ـ داروشناسی سنتی آمده است که به گیاهان گوناگونی اطلاق می شود. ازجمله: جوز أَرمانیوس (احتمالاً گیاه Linaria vulgaris)، جوزالارض/جوزالانهار/جوزالقَطاة (احتمالاً گیاه Sedum cepaea)، جوزالطیب/جوز بویا/بَوّا/بُوّا (درخت Myristica fragrans) که در عطاری های ایران به نام جوز هندی به فروش می رسد، جوز جَندم (معرب گوز گندم، درخت Garcinia mangostana و گاه برای نامیدن گلسنگی با نام علمی Lecanora esculenta)، جوز رومی (میوۀ درخت صنوبر: Populus nigra)، جوز السرو (میوۀ درخت سرو)، جوزالطرفاء (میوۀ درخت گز: Tamarix gallica)، جوزالقی (احتمالاً دانۀ Strychnox nux-vomica)، جوزالماثل (گیاه داتوره/تاتوره)، جوز هندی (نارگیل).
wikijoo: جوز
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۵(بار)
گذشتن از محل با سیر در آن (قاموس - اقرب) از سیئات آنها میگذریم چون او و مؤمنان از کنار نهر گذشتند . طبرسی در ذیل آیه اول گوید: اصل آن از جواز و آن به معنی مرور از چیزی بدون مانع است. در قرآن به معنی اغماض و چشم پوشی است .
گذشتن از محل با سیر در آن (قاموس - اقرب) از سیئات آنها میگذریم چون او و مؤمنان از کنار نهر گذشتند . طبرسی در ذیل آیه اول گوید: اصل آن از جواز و آن به معنی مرور از چیزی بدون مانع است. در قرآن به معنی اغماض و چشم پوشی است .
wikialkb: ریشه_جوز
جدول کلمات
گردو
پیشنهاد کاربران
گردو ( در گویش مشهد به درخت گردو ، درخت جوز مگویند )
این واژه ازاساس پارسى و پهلوى ست و معربِ واژه گُز Goz ( پهلوى: گردو ) و تازیان ( اربان ) آن را از پارسى برداشته و جوز مى گویند پس شایسته ى یک ایرانى ست که بگوید و بنویسد : گُز Goz - گُزِ هندى ( نه جوز هندىx )
جوز ( 1 ) ، در عربی ، عموماً به معنای میان و وسط ( مثلاً مغز برخی دانه ها ) و به طور اخص میوه گردو*است . این واژه ، معرّب واژه پهلوی gōz ( رجوع کنید به فره وشی ، ذیل واژه ؛ بهار، ص 384 ) می باشد ( رجوع کنید به جوالیقی ، ص 147؛ فتح اللّه احمد سلیمان ، ص 83؛ عنیسی ، ص 22؛ جهینه نصرعلی ، ص 114؛ کیا، ص 11؛ نیز رجوع کنید به ابراهیم پور، ذیل «گوز» ) که از قدیم به ادبیات و کتب گیاه ـ داروشناسی عربی راه یافته است ( رجوع کنید به اصمعی ، ص 36؛ دینوری ، ج 1، ص 86 ـ87؛ ابوالخیر اشبیلی ، ج 1، ص 144 ) .
واژه جوز به تنهایی یا به همراه برخی کلمات به گیاهان گوناگونی اطلاق می شود از جمله :
1 ) جوز: گردو با نام علمی L. Juglans regia ( نیز رجوع کنید به گردو* ) .
2 ) جوز أَرمانیوس : احتمالاً همان گیاه مخلّصه ( Linaria . Mill vulgaris: کتانی تماشایی ) متعلق به تیره گل میمونی است ( رجوع کنید به ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 177ـ 178؛ همو، 1989، ج 4، ص 141ـ142، که برگهای این گیاه را شبیه کتان دانسته است ؛ قهرمان و اخوت ، ج 1، ص 107، 277؛ قس د. اسلام ، چاپ دوم ، تکمله 5 ـ6، ذیل واژه ؛ برای خصوصیات ظاهری ، ترکیبات و خواص امروزی رجوع کنید به زرگری ، ج 3، ص 655ـ 658 ) .
3 ) جوز الارض / جوز الانهار/ جوزالقَطاه ( = گردوی پرنده سنگخوار: طعم آن حالت گَسی موجود در گردو را دارد و پرنده سنگخوار از آن بسیار تغذیه می کند؛ رجوع کنید به ابن بیطار، 1989، ص 264 ) . ابن بیطار ( 1989، همانجا ) قیبَأَا ( معرّب ) را که دیوسکوریدس ( ص 305 ) توضیح داده ، جوزالقَطاه می داند ( احتمالاً با نام علمی . L Sedum cepaea متعلق به خانواده ناز؛ رجوع کنید به ابن بیطار، 1989، ص 264، پانویس 146 ) . دیوسکوریدس ( همانجا ) این گیاه را شبیه بَقْلَةُ الحَمْقاء ( خُرْفه :L . oleracea Portulaca ) می داند. باتوجه به ظاهر گوشتی و علفی دو گیاه فوق ( رجوع کنید به قهرمان ، ج 1، ص 315، ج 2، ص 569 ) ، شاید بتوان همان نام علمی . L S. cepaea را برای این گیاه در نظر گرفت ( قس قهرمان و اخوت ، ج 1، ص 249، که جوزالقطاه را ذیل کاکنج آورده اند؛ نیز رجوع کنید به ابوالخیر اشبیلی ، ج 1، ص 144؛ ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 177 ) .
4 ) جوزُالطِیب / جوز بویا/ بَوّا/ بُوّا. درختی است دو پایه با نام علمی Houtt. fragrans Myristica متعلق به خانواده Myristicaceae، دارای میوه ای گوشتی و گرد به رنگهای زرد لیمویی تا قهوه ای روشن که درون آن ، دانه روغنی و درشت جوز بویا قرار دارد. این دانه درون پوشش یا غشایی زیبا و شبکه ای به رنگ سرخ درخشان قرار دارد که همان زائده بذری دانه است و در کتابهای گیاه ـ داروشناسی سنّتی از آن با نام بسباسه یاد کرده اند ( رجوع کنید به روزنگارتن، ص 308، 314ـ315؛ زرگری ، ج 4، ص 316ـ 321 ) . رویشگاه اصلی جوز بویا، جزایر ملوک ( جزایر ادویه : جزایری در اندونزی ) است . دریانوردان اندونزیایی ، این ادویه گرانبها را به چین ، هند و سیلان بردند و از آنجا به سمت خطوط تجاری ایران ، کشورهای عربی و از طریق توسعه خطوط تجاری قسطنطنیه به روم راه یافت ( روزنگارتن ، ص 36؛ دایماک و همکاران ، ج 3، ص 192ـ 193؛ نیز رجوع کنید به مسعودی ، ج 1، ص 182، 194؛ مارکوپولو، ج 2، ص 272؛ در مورد تاریخچه ورود این دارو به کشورهای مختلف رجوع کنید به روزنگارتن ، فهرست ، ص 488، ذیل "Nutmeg" ) . پلینیوس / پلینی ( 23ـ79؛ ج 4، کتاب 12، ص 94ـ95، 108ـ109 ) گیاه یا ادویه ای با نام Cinnamon comacum/ comaco را معرفی کرده است که در ترکیب نوعی مرهم شاهی برای شاهان پارتی به کار می رفته است . به نظر برخی این گیاه ، احتمالاً همان جوز بویا است ( رجوع کنید به همان ، ج 7، فهرست گیاهان ، ص 500، ذیل "Comacum" و احتمالی که روزنگارتن ، ص 309 در باب سخن پلینی می گوید ) .
جوز بویا، گرم و خشک است . این دانه ، قابض ، زداینده کک و مک ، خوشبوکننده دهان ، مقوی کبد و طحال و معده ، مدرّ و تقویت کننده بینایی است ( ابن سینا، ج 1، کتاب 2، ص 450ـ 451؛ نیز رجوع کنید به هروی ، ص 94؛ ابوریحان بیرونی ، ص 191؛ ابوالخیر اشبیلی ، ج 1، ص 144 ـ 145؛ ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 175؛ برای خواص امروزی رجوع کنید به زرگری ، ج 4، ص 320 ) . دیوسکوریدس ( ص 83ـ84 ) از بسباسه با نام یاد کرده و آن را قابض و مفید برای قطع خونریزی و زخم امعاء دانسته است ( برای دیگر خواص رجوع کنید به ابن سینا، ج 1، کتاب 2، ص 443؛ ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 93 ) . این گیاه در ایران نمی روید اما دانه اش را که به شکل و اندازه یک گردوی متوسط است در عطاریها با نام جوز یا جوزهندی می فروشند.
5 ) جوز جَندم ( معرّب گوز گندم ) : به اعتقاد برخی ، درختی بزرگ با نام علمی L. mangostana Garcinia ، متعلق به تیره Clusiaceae است که در جزایر آنتیل و ملوک می روید. میوه های آبدار و خوراکی این درخت ، به بزرگی نارنج و به رنگ بنفش اند و در خوشه هایی مجتمع اند. هر میوه دارای تقسیماتی است که درون آنها دانه روغنی جوز جندم وجود دارد ( رجوع کنید به زرگری ، ج 1، ص 331؛ برای روایتهای مختلف در باره اسامی علمی رجوع کنید به قهرمان و اخوت ، ج 1، ص 107ـ 108 ) . بولس آن را دارای نیروی سردکننده و خشک کننده کمی دانسته است ( رجوع کنید به ابن سینا، ج 1، کتاب 2، ص 455 ) برخی دیگر از جمله هروی ( ص 93 ) ، ابن بیطار ( 1291، ج 1، ص 178 ) ، انصاری شیرازی ( ص 101 ) ، عقیلی علوی شیرازی ( ص 322 ) و حکیم مؤمن ( ص 77 ) جوز جندم را نوعی گِل یا خاک یا شبیه آن که بر روی سنگها پدیدار می شود دانسته اند و بدون شک منظور آنها نوعی گلسنگ بوده است که امروزه برخی نام علمی این گلسنگ را . Ev esculenta Lecanora می دانند؛ نیز رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ص 547 ) .
6 ) جوز رومی : میوه درخت . L nigra Populus ( نیز رجوع کنید به صنوبر* ) .
7 ) جوز السرو: میوه درخت سرو ( نیز رجوع کنید به سرو* ) .
8 ) جوزالطرفاء: میوه درخت گز ( . L Tamarix galica ) ( نیز رجوع کنید به گز* ) .
9 ) جوز القی ء: دانه ای قی آور . . .
واژه جوز به تنهایی یا به همراه برخی کلمات به گیاهان گوناگونی اطلاق می شود از جمله :
1 ) جوز: گردو با نام علمی L. Juglans regia ( نیز رجوع کنید به گردو* ) .
2 ) جوز أَرمانیوس : احتمالاً همان گیاه مخلّصه ( Linaria . Mill vulgaris: کتانی تماشایی ) متعلق به تیره گل میمونی است ( رجوع کنید به ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 177ـ 178؛ همو، 1989، ج 4، ص 141ـ142، که برگهای این گیاه را شبیه کتان دانسته است ؛ قهرمان و اخوت ، ج 1، ص 107، 277؛ قس د. اسلام ، چاپ دوم ، تکمله 5 ـ6، ذیل واژه ؛ برای خصوصیات ظاهری ، ترکیبات و خواص امروزی رجوع کنید به زرگری ، ج 3، ص 655ـ 658 ) .
3 ) جوز الارض / جوز الانهار/ جوزالقَطاه ( = گردوی پرنده سنگخوار: طعم آن حالت گَسی موجود در گردو را دارد و پرنده سنگخوار از آن بسیار تغذیه می کند؛ رجوع کنید به ابن بیطار، 1989، ص 264 ) . ابن بیطار ( 1989، همانجا ) قیبَأَا ( معرّب ) را که دیوسکوریدس ( ص 305 ) توضیح داده ، جوزالقَطاه می داند ( احتمالاً با نام علمی . L Sedum cepaea متعلق به خانواده ناز؛ رجوع کنید به ابن بیطار، 1989، ص 264، پانویس 146 ) . دیوسکوریدس ( همانجا ) این گیاه را شبیه بَقْلَةُ الحَمْقاء ( خُرْفه :L . oleracea Portulaca ) می داند. باتوجه به ظاهر گوشتی و علفی دو گیاه فوق ( رجوع کنید به قهرمان ، ج 1، ص 315، ج 2، ص 569 ) ، شاید بتوان همان نام علمی . L S. cepaea را برای این گیاه در نظر گرفت ( قس قهرمان و اخوت ، ج 1، ص 249، که جوزالقطاه را ذیل کاکنج آورده اند؛ نیز رجوع کنید به ابوالخیر اشبیلی ، ج 1، ص 144؛ ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 177 ) .
4 ) جوزُالطِیب / جوز بویا/ بَوّا/ بُوّا. درختی است دو پایه با نام علمی Houtt. fragrans Myristica متعلق به خانواده Myristicaceae، دارای میوه ای گوشتی و گرد به رنگهای زرد لیمویی تا قهوه ای روشن که درون آن ، دانه روغنی و درشت جوز بویا قرار دارد. این دانه درون پوشش یا غشایی زیبا و شبکه ای به رنگ سرخ درخشان قرار دارد که همان زائده بذری دانه است و در کتابهای گیاه ـ داروشناسی سنّتی از آن با نام بسباسه یاد کرده اند ( رجوع کنید به روزنگارتن، ص 308، 314ـ315؛ زرگری ، ج 4، ص 316ـ 321 ) . رویشگاه اصلی جوز بویا، جزایر ملوک ( جزایر ادویه : جزایری در اندونزی ) است . دریانوردان اندونزیایی ، این ادویه گرانبها را به چین ، هند و سیلان بردند و از آنجا به سمت خطوط تجاری ایران ، کشورهای عربی و از طریق توسعه خطوط تجاری قسطنطنیه به روم راه یافت ( روزنگارتن ، ص 36؛ دایماک و همکاران ، ج 3، ص 192ـ 193؛ نیز رجوع کنید به مسعودی ، ج 1، ص 182، 194؛ مارکوپولو، ج 2، ص 272؛ در مورد تاریخچه ورود این دارو به کشورهای مختلف رجوع کنید به روزنگارتن ، فهرست ، ص 488، ذیل "Nutmeg" ) . پلینیوس / پلینی ( 23ـ79؛ ج 4، کتاب 12، ص 94ـ95، 108ـ109 ) گیاه یا ادویه ای با نام Cinnamon comacum/ comaco را معرفی کرده است که در ترکیب نوعی مرهم شاهی برای شاهان پارتی به کار می رفته است . به نظر برخی این گیاه ، احتمالاً همان جوز بویا است ( رجوع کنید به همان ، ج 7، فهرست گیاهان ، ص 500، ذیل "Comacum" و احتمالی که روزنگارتن ، ص 309 در باب سخن پلینی می گوید ) .
جوز بویا، گرم و خشک است . این دانه ، قابض ، زداینده کک و مک ، خوشبوکننده دهان ، مقوی کبد و طحال و معده ، مدرّ و تقویت کننده بینایی است ( ابن سینا، ج 1، کتاب 2، ص 450ـ 451؛ نیز رجوع کنید به هروی ، ص 94؛ ابوریحان بیرونی ، ص 191؛ ابوالخیر اشبیلی ، ج 1، ص 144 ـ 145؛ ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 175؛ برای خواص امروزی رجوع کنید به زرگری ، ج 4، ص 320 ) . دیوسکوریدس ( ص 83ـ84 ) از بسباسه با نام یاد کرده و آن را قابض و مفید برای قطع خونریزی و زخم امعاء دانسته است ( برای دیگر خواص رجوع کنید به ابن سینا، ج 1، کتاب 2، ص 443؛ ابن بیطار، 1291، ج 1، ص 93 ) . این گیاه در ایران نمی روید اما دانه اش را که به شکل و اندازه یک گردوی متوسط است در عطاریها با نام جوز یا جوزهندی می فروشند.
5 ) جوز جَندم ( معرّب گوز گندم ) : به اعتقاد برخی ، درختی بزرگ با نام علمی L. mangostana Garcinia ، متعلق به تیره Clusiaceae است که در جزایر آنتیل و ملوک می روید. میوه های آبدار و خوراکی این درخت ، به بزرگی نارنج و به رنگ بنفش اند و در خوشه هایی مجتمع اند. هر میوه دارای تقسیماتی است که درون آنها دانه روغنی جوز جندم وجود دارد ( رجوع کنید به زرگری ، ج 1، ص 331؛ برای روایتهای مختلف در باره اسامی علمی رجوع کنید به قهرمان و اخوت ، ج 1، ص 107ـ 108 ) . بولس آن را دارای نیروی سردکننده و خشک کننده کمی دانسته است ( رجوع کنید به ابن سینا، ج 1، کتاب 2، ص 455 ) برخی دیگر از جمله هروی ( ص 93 ) ، ابن بیطار ( 1291، ج 1، ص 178 ) ، انصاری شیرازی ( ص 101 ) ، عقیلی علوی شیرازی ( ص 322 ) و حکیم مؤمن ( ص 77 ) جوز جندم را نوعی گِل یا خاک یا شبیه آن که بر روی سنگها پدیدار می شود دانسته اند و بدون شک منظور آنها نوعی گلسنگ بوده است که امروزه برخی نام علمی این گلسنگ را . Ev esculenta Lecanora می دانند؛ نیز رجوع کنید به ابوریحان بیرونی ، ص 547 ) .
6 ) جوز رومی : میوه درخت . L nigra Populus ( نیز رجوع کنید به صنوبر* ) .
7 ) جوز السرو: میوه درخت سرو ( نیز رجوع کنید به سرو* ) .
8 ) جوزالطرفاء: میوه درخت گز ( . L Tamarix galica ) ( نیز رجوع کنید به گز* ) .
9 ) جوز القی ء: دانه ای قی آور . . .
فریک زیادی زدن
جوز بد: ممانعت از ریختن پنیر زیاد در پنینی
جوز خوردن : غافلگیر شدن
جوزارسیف : برادر یوزارسیف در سرزمین مصر
جوز زیادی : ممانعت بیهوده از آماده سازی فیله مرغ
جوز بد: ممانعت از ریختن پنیر زیاد در پنینی
جوز خوردن : غافلگیر شدن
جوزارسیف : برادر یوزارسیف در سرزمین مصر
جوز زیادی : ممانعت بیهوده از آماده سازی فیله مرغ
در منطقه ما ( قروه درجزین ) و بیشتر مناطق استان همدان .
به گردو ( قز - قوز ) ( ghoz ) می گویند.
به نظر من کلمه جوز عربی شده قز ( با ضمه قاف ) است . و اصل این کلمه ترکی می باشد و از زبان ترکی وارد زبان عربی شده است.
به گردو ( قز - قوز ) ( ghoz ) می گویند.
به نظر من کلمه جوز عربی شده قز ( با ضمه قاف ) است . و اصل این کلمه ترکی می باشد و از زبان ترکی وارد زبان عربی شده است.
gōz
gōž
gūč
gōž
gūč
کلمات دیگر: