مترادف چراخوار : چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علف چر، سبزه زار، علفزار
چراخوار
مترادف چراخوار : چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علف چر، سبزه زار، علفزار
مترادف و متضاد
چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علفچر، سبزهزار، علفزار
فرهنگ فارسی
( اسم ) چراگاه چرا خور.
فرهنگ معین
(چَ خا ) (اِمر. ) چراگاه .
لغت نامه دهخدا
چراخوار. [ چ َ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) بمعنی چراگاه باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ). بمعنی چراگاه حیوانات. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). چراگاه. ( ناظم الاطباء ). و آنرا چرامین و چرام نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چراخور. چراجا. مرتع :
خرسند شدی بخورد گیتی
زیرا تو خری جهان چراخوار.
چراخوار شد مرگ و ما چون چرا
بجان خوردنش نیست چون و چرا.
خرسند شدی بخورد گیتی
زیرا تو خری جهان چراخوار.
ناصرخسرو ( از فرهنگ نظام ).
بادغیس خرم ترین چراخوارهای خراسان و عراق است. ( چهارمقاله عروضی ). از ترکستان بحکم انبوهی خانه و تنگی چراخوار به ولایت ماورأالنهر آمدند. ( راحةالصدور ). || ( نف مرکب ) حیوان چرنده و آنکه مانند حیوان میچرد. ( ناظم الاطباء ). چراخورنده. خورنده علف : چراخوار شد مرگ و ما چون چرا
بجان خوردنش نیست چون و چرا.
اسدی ( گرشاسبنامه ).
رجوع به چراخور و چراگاه و مرتع شود.فرهنگ عمید
= چراخور: چراخوار شد مرگ و ما چون چرا / به جان خوردنش نیست چون و چرا (اسدی: ۴۰۱ ).
کلمات دیگر: