برابر پارسی : پرداخت، تابش، درخشندگی، زنگارزدایی
جلاء
برابر پارسی : پرداخت، تابش، درخشندگی، زنگارزدایی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جلاء. [ ج ِ ] ( ع مص ) عرض کردن عروس را به شوهر. ( از اقرب الموارد ). عروس جلوه کردن.( تاج المصادر بیهقی ).رجوع به جلوة و جلوه کردن شود. || اندوه وابردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
جلاء.[ ج َ ] ( ع اِ ) امر جلی و آشکار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سپیدی روز. ( منتهی الارب ).
جلاء. [ ج َ ] ( ع مص ) بیرون کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). از خانمان بیرون کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || از خانمان رفتن. لازم و متعدی استعمال شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ):جلای وطن کردن. || دور کردن زنبوران را تاانگبین برچینند. || هویدا کردن و آشکار ساختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || روشن شدن. ( اقرب الموارد ). || جلا دادن. زدودن زنگ شمشیر را. صیقلی کردن. || دور کردن و بردن. || انداختن و طرد کردن. || انداختن مرد را بر زمین. || انداختن جامه را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || برهنه شدن پیش سر از موی. رجوع به جلاءة شود.
جلاء. [ ج َل ْ ل ] ( ع ص ) روشن گر. بسیار جلاء دهنده.
- جلاء السیوف ؛ صیقل دهنده شمشیرها.
جلاء. [ ج َ ] (ع مص ) بیرون کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). از خانمان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || از خانمان رفتن . لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد):جلای وطن کردن . || دور کردن زنبوران را تاانگبین برچینند. || هویدا کردن و آشکار ساختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || روشن شدن . (اقرب الموارد). || جلا دادن . زدودن زنگ شمشیر را. صیقلی کردن . || دور کردن و بردن . || انداختن و طرد کردن . || انداختن مرد را بر زمین . || انداختن جامه را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || برهنه شدن پیش سر از موی . رجوع به جلاءة شود.
جلاء. [ ج َل ْ ل ] (ع ص ) روشن گر. بسیار جلاء دهنده .
- جلاء السیوف ؛ صیقل دهنده ٔ شمشیرها.
جلاء. [ ج ِ ] (ع اِ) جلا. سرمه که جلا میدهد بصر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نوعی از سرمه . سرمه و روشنایی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || لقب مردم که در وقت تعظیم بدان خطاب کنند. گویند: ما جلأه ؛ ای بماذا یخاطب فیعظم به . || (اصطلاح تصوف ) جلاء ظهور ذات قدسیه است لذاته فی ذاته فی تعیناته . (کشاف اصطلاحات الفنون از کشف اللغات ).
جلاء. [ ج ِ ] (ع مص ) عرض کردن عروس را به شوهر. (از اقرب الموارد). عروس جلوه کردن .(تاج المصادر بیهقی ).رجوع به جلوة و جلوه کردن شود. || اندوه وابردن . (تاج المصادر بیهقی ).
جلاء.[ ج َ ] (ع اِ) امر جلی و آشکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سپیدی روز. (منتهی الارب ).