کلمه جو
صفحه اصلی

تاسیدن


مترادف تاسیدن : اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن ، اضطراب داشتن، تشویش داشتن، احساس غربت کردن، غربت زده بودن، پژمرده شدن، دل مرده شدن، ویار داشتن

متضاد تاسیدن : مسرور شدن

فارسی به انگلیسی

miss, pant

مترادف و متضاد

اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن ≠ مسرور شدن


۱. اندوهگین شدن، غمگین شدن، مغموم شدن ≠ مسرور شدن
۲. اضطراب داشتن، تشویش داشتن
۳. احساسغربت کردن، غربتزده بودن
۴. پژمرده شدن، دلمرده شدن
۵. ویار داشتن


فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - اندوهناک شدن . ۲ - بی قرار شدن . ۳ - ویار کردن .

لغت نامه دهخدا

تاسیدن. [ دَ ] ( مص ) مضطرب و اندوهناک بودن. ( آنندراج ). غمناک و دلگیر شدن. ( ناظم الاطباء ). || خستگی و کوفتگی :...یکی به مردن روح حیوانی و دیگری به تاسیدن روح حیوانی. ( کیمیای سعادت ). || پی در پی نفس زدن مردم و اسب و جانور دیگر از کثرت گرما. ( حاشیه برهان چ معین ) : روز سخت گرم شد و ریگ بتفت و لشکر و ستوران از تشنگی بتاسیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493 و چ فیاض ص 485 ). || بمعنی تاسه که فشردن گلو باشد. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه لغت نامه دهخدا ). بهمه معانی رجوع به تاس و تاسا و تاسانیدن وسایر ترکیبات تاس و تاسه و تلواسه و تالواسه شود.

فرهنگ عمید

۱. مضطرب شدن، بی تاب شدن.
۲. دلگیر شدن.
۳. اندوهناک شدن.


کلمات دیگر: