مترادف جنده : خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه
جنده
مترادف جنده : خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه
فارسی به انگلیسی
prostitute, harlot
harlot, prostitute, strumpet, whore
فارسی به عربی
ماجور
مترادف و متضاد
جاکش، ادم خیال پرور، جنده
جاکش، فاحشه، ادم خیال پرور، جنده
زن هرزه، زن شلخته، جنده، زن بندوبار
برش، ضربه، ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه
جنده، زن شهری، دختر شهری
خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه
فرهنگ فارسی
( صفت ) فاحشه روسپی . توضیح در وجه تسمی. این کلمه حدسهای مختلف زده اند.
فرهنگ معین
(جِ دِ ) (ص . ) (عا. ) فاحشه ، روسپی .
لغت نامه دهخدا
جنده. [ ج ِ دَ / دِ ] ( ص ) زن بدعمل. بدکاره. زن تباه کار که شغلش تبهکاریست. فاحشه. روسبی. قحبه. غر. در وجه تسمیه این کلمه حدسهای مختلف زده اند. ( از فرهنگ فارسی معین ). || در تداول مردم قزوین ، صورتی از ژنده ، یعنی کهنه یعنی پارچه از جامه کهن. ( یادداشت مؤلف ).
- جنده باز ؛ که بدنبال زنان بدکار رود تا کام برگیرد.
- جنده بازی ؛ عمل جنده باز.
- جنده خانه ؛ فاحشه خانه. جایی برای جندگان.
- جنده باز ؛ که بدنبال زنان بدکار رود تا کام برگیرد.
- جنده بازی ؛ عمل جنده باز.
- جنده خانه ؛ فاحشه خانه. جایی برای جندگان.
فرهنگ عمید
زن بدکار، روسپی.
پیشنهاد کاربران
یعنی رابطه جنسی و زنان تباه کار
جنده با بدکاره و فاحشه فکر کنم فرق کند . جنده همون ژنده و بدرو نخور و ارتباط برقرار کن جنسی با مردان مختلف است و بی بند وبار. ولی فاحشه و خود فروش برای پول است . یعنی جندهلزوماً برای پول نیست ولی روسپی برای پول است.
زنان یا دخترانی که با مردان روابط جنسی برقرار نموده و این روابط بیشتر به دلیل کسب درآمد از طریق خودفروشی و فحشا می باشد و گاه ممکن است دلیل آن میل و علاقه زنان باشد. /
این کلمه ریشه فرانسوی به معنی کثیف و ژولیده دارد
خودفروش
بلاخره حرف زشتی است لطفا بهم دیگر این حرف را نزنید جنده خیلی حرف زشتی است
یک کلمه ترکی است و به معنی پارچه ای که دیگر به هیچ دردی نمیخورد و بی ارزش است. برای همین به زنان تن فروش هم اطلاق شده بعد به زبان فارسی راه پیدا کرده معادل فارسی آن قهبه است.
تن فروش
بعضی از افراد به دلیل وضعیت مالی مجبور به تن فروشی هستند
از کلمه فارسی ژنده به معنی لباس کهنه و مندرس گرفته شده که به درد پوشیدن نمی خورد.
ریشه ی آن از نوعی پارچه گرفته شده که دیگر به هیچ دردی نمی خورد یعنی زنی که دیگر نمی شود با آن ازدواج کرد
یعنی کسی که بد کارست یاهمون فاحشه
جنده یعنی زنی یا دختری ک پنهانی در برابر پول و نیاز مالی تن فروشی میکند بدلیل اجبار یا میل جنسی
جنده یعنی دختری یا زنی به خاطر لذت جنسی و حال کردن با جنس مذکر و برای پول تن و بنیه خود را در اختیار جنس مذکر قرار میدهد. جنده نامیده می شود.
جنده نوعی جن از خانواده جنیان است که در ، ده، یا روستا واماکن مخروبه زندگی میکند!. . جن. . . ده. . .
ژ نده به زن هرزه میگویند که فاقد حجب و حیا و عفت و متانت و نجابت است که ژن و مخزن ژن خود یا به عبارتی تخمدان ورحم خود را در اختیار اجنبی یا نامحرم ویا کسی که از نظر شرعی و قانونی و عرفی مطعلق به او نیست قرار میدهد خواه در قبال پول و متاع خواه در قبال لذت و عشق در هرصورت کار کریهیست و کراهت دارد!. . .
ژ نده به زن هرزه میگویند که فاقد حجب و حیا و عفت و متانت و نجابت است که ژن و مخزن ژن خود یا به عبارتی تخمدان ورحم خود را در اختیار اجنبی یا نامحرم ویا کسی که از نظر شرعی و قانونی و عرفی مطعلق به او نیست قرار میدهد خواه در قبال پول و متاع خواه در قبال لذت و عشق در هرصورت کار کریهیست و کراهت دارد!. . .
کسی که به دلایلی مجبور به تن فروشی می شود و از آغوش هر مردی استقبال میکند
به نظر من این معنی رو هم میده که زنی که به همه می دهد ، حتی به جن ! ( جن ده )
حالا یا برای دریافت پول یا دریافت هر چیزی در ازای عمل جنسی اش !
حالا یا برای دریافت پول یا دریافت هر چیزی در ازای عمل جنسی اش !
قفلی که با هر کلید کوچک و بزرگی باز شود!
https://t. me/dasthaye_ashena
https://t. me/dasthaye_ashena
جن ده = پوشیده دهنده، یعنی کسی که پوشیده و در خفا رابطه جنسی داشته باشد کافی ست به معنای لغوی کلمه دقت کنیم جنده = جن ( پوشیده ) ده ( دهنده )
زنی که به علت ناملایمات روزگار مجبور به تن فروشی شده و مردانی که خود عامل عمل آن زن بوده اند
هرجایی ، زن هرجایی
غازی. ( ص، اِ ) زن فاحشه. ( از برهان ) .
زنی که به با عشق بازی عاشقانه به عاشق خود جانی دوباره می داد جانده که مخفف آن جنده میشود داده اند که متاسفانه این. واژه در محاوره معنی متفاوت و زشتی گرفته است
جان دهنده در قدیم به زنی که به معشوقش زیاد بها میداد جان دهنده یا جنده میگفتن
جنده ( تشکیل شده از جن وده ) یاجان ده یعنی میشودجان ده که به معنای همان جان دهنده است
اگر کسی به دلیل ضعف مالی به این کا تن بدهد . فابل برگشت ودرست شدن است . اما کسی که به خاطر لذت شهوانی تن به این کار دهد . . . . . هیچ امیدی نیست. . . . .
جنده =جن ده =جان ده =جان ده
در زمانهای قدیم به معشوقه ای که با عشق بازی عاشقانه ی خود به عاشق جان دوباره میدادصفت جان ده میدادندکه مخفف ان جنده میشدکه متاسفانه معنی این کلمه در محاوره به ابتذال کشیده شدبه زنی که تن خود را در اختیار کسی قرار دهد نسبت داده شد
در زمانهای قدیم به معشوقه ای که با عشق بازی عاشقانه ی خود به عاشق جان دوباره میدادصفت جان ده میدادندکه مخفف ان جنده میشدکه متاسفانه معنی این کلمه در محاوره به ابتذال کشیده شدبه زنی که تن خود را در اختیار کسی قرار دهد نسبت داده شد
در قدیم معنی دیگری داشته
ولی امروزه معنی زنی که روابط جنسی با مردان چه در عوض دریافت پول یا کالا و یا بعلت لذت جنسی
خیلی از کلمات فارسی در گذشته معنی و مفهوم امروزی را ندارد و به کل عوض شده
کلمه جنده در امروز یک صفت زشت است
ولی در گذشته جان ده بوده که به معنی زندگی بخشیدن به انسانها بوده است
در شعر نظامی کلمه جان دهنده بکار برده شده
ولی امروزه معنی زنی که روابط جنسی با مردان چه در عوض دریافت پول یا کالا و یا بعلت لذت جنسی
خیلی از کلمات فارسی در گذشته معنی و مفهوم امروزی را ندارد و به کل عوض شده
کلمه جنده در امروز یک صفت زشت است
ولی در گذشته جان ده بوده که به معنی زندگی بخشیدن به انسانها بوده است
در شعر نظامی کلمه جان دهنده بکار برده شده
جنده های واقعی پورن استارا و زنای واقعا جنده هستن. نه اونی که از فرط استیصال این کارارو میکنه و از ته دلش خوشش نمیاد
جنده از واژه ی ژنده در پارسی گرفته شده به معنای دست فرسود
میتوان به مردی که از خوابیدن با تعداد زیادی از زنان که هیچ بلکه سوسک ماده هم دریغ نکرده جنده گفت. . .
این همه کامنت برا یه معنی کاملا واضح و مبرهن . . . خوبه فرهنگ لغت نمیخواین اصلاح کنید
جنده یعنی کسی که از هیچ کاری شر م ندارد ، مخصوصا رابطه جنسی با جنس مخالف؟!!!
به حق خدا زن هیچ مردی اینکاره نباشه، نه میشه طلاق اش داد و نه نگهش داشت. یعنی روزی چندین بار مردن و زنده شدن.
یعنی زن یا دختر جوانی که با جنس مخالف ( مردان ) روابط نامشروع برقرار می کنند و آن هم به این دلیل است که در قبال آن پول یا چیزی دریافت می کنند یا همان تن فروشی یا خودفروشی می شود ۰
پایان
پایان
یعنی جانم ای جان
ریامه و قور دالگد گشتتان.
این کلمه ریشه در کلمه ی جندک در زمان قاجار دارد که به معنی نیم شاهی که پول کم ارزشی بوده نام گرفته و ک تصغیر در زبان امروزی به ه تبدیل شده
گُت وِرَن
جنده
در زبان فصیح عرب ( قحبه )
بالهجه عراقی ( گحبه )
در زبان فصیح عرب ( قحبه )
بالهجه عراقی ( گحبه )
دست بدست شدن را جنده شدن میگویند چیزی یا کسی که دست به دست شود
غر. [ غ َ ] ( ص ) زن فاحشه و قحبه. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ رشیدی ) . زن فاحشه، و آن را به تازی قحبه گویند :
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غر که خود را کم از خواجه داند.
جهانگیری.
حکیم سنائی غر بااول مفتوح به معنی قحبه و با اول مضموم به معنی دبه خایه در این بیت آورده :
گشته پر باد سخت خایه ٔ غر
مانده پر آب و سست آلت غر .
غر اول به معنی دبه خایه و غر دوم به معنی زن فاحشه است. ( از جهانگیری ) . زن بدکار. جنده. زن تباهکار :
تو گر حافظ و پشت باشی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری.
منوچهری.
ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.
ناصرخسرو.
در خم شد و گفت ای که ترا خواهر و زن غر
کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر.
سوزنی.
هجو سهیل زین و زن غر همی کنم
یک هجو گفته دارم و دیگر نمیکنم.
سوزنی.
گر شرط غری کردن بود آنکه تو کردی
پس بر همه غرهای جهان نیست غرامت.
حکیم علی شطرنجی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
جرم خورشید را چه جرم بدانک
شرق و غرب ابتدا شر است و غر است.
خاقانی.
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی.
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غر که خود را کم از خواجه داند.
جهانگیری.
حکیم سنائی غر بااول مفتوح به معنی قحبه و با اول مضموم به معنی دبه خایه در این بیت آورده :
گشته پر باد سخت خایه ٔ غر
مانده پر آب و سست آلت غر .
غر اول به معنی دبه خایه و غر دوم به معنی زن فاحشه است. ( از جهانگیری ) . زن بدکار. جنده. زن تباهکار :
تو گر حافظ و پشت باشی مرا
به ذره نیندیشم از هر غری.
منوچهری.
ای پسر گیتی زنی رعناست بس غر بافریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.
ناصرخسرو.
در خم شد و گفت ای که ترا خواهر و زن غر
کس از پی زر تن چه نهد خوف و خطر بر.
سوزنی.
هجو سهیل زین و زن غر همی کنم
یک هجو گفته دارم و دیگر نمیکنم.
سوزنی.
گر شرط غری کردن بود آنکه تو کردی
پس بر همه غرهای جهان نیست غرامت.
حکیم علی شطرنجی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
جرم خورشید را چه جرم بدانک
شرق و غرب ابتدا شر است و غر است.
خاقانی.
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی.
غرزن. [ غ َ زَ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) زن قحبه و بدکار. ( آنندراج ) . روسپی زن. || مرد دیوث و قلتبان. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . قرنان. کشخان :
حریف یکدگرند آن دو غرزن قواد
که این از آن بجوی فرق کردنتوانی.
سوزنی.
من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان
غرزنان برزنند و غرچگان روستا.
خاقانی.
حریف یکدگرند آن دو غرزن قواد
که این از آن بجوی فرق کردنتوانی.
سوزنی.
من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان
غرزنان برزنند و غرچگان روستا.
خاقانی.
مردم دار
راکاره. [ رَ / رِ ] ( ص ) زن فاحشه و بدکاره. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شعوری ج 2 ورق 14 ) ( ناظم الاطباء ) ( شمس اللغات ) ( انجمن آراء ) . زن روسپی. ( ناظم الاطباء ) :
ای طبع تو بسته تر ز سنگ خاره
وی گاه سخن سرددم گه خواره
وی والده ٔ عزیز تو آنکاره
وی سگ بزبان بزدیت راکاره.
شرف شفروه ( از شعوری ) .
ای طبع تو بسته تر ز سنگ خاره
وی گاه سخن سرددم گه خواره
وی والده ٔ عزیز تو آنکاره
وی سگ بزبان بزدیت راکاره.
شرف شفروه ( از شعوری ) .
جاف جاف. ( ص مرکب ) جاف. زن بدکاره. ( شرفنامه ٔ منیری ) . زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) . زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کند. ( آنندراج ) . آن کس بود که با یک تن نایستد، از این بدان شود و از آن بدین، بی قرار بود همچون قحبه و بوقلمون. ( حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 24 ) . فاحشه. فاجره. زن بدکار و بدروزگار. زن مواجر بود که بر یک مرد آرام نگیرد و زود زود از این مرد به آن مرد می شود یعنی هر روز شوهر میکند :
گرنه بدبختمی مرا که فکند
بیکی جاف جاف زود غرس
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم بر او نشسته مگس.
رودکی.
ز دانا شنیدم که پیمان شکن
زن جاف جاف است آسان فکن .
ابوشکور.
جاف جاف است و شوخگین و سترگ
زنده مگذار دول را زنهار.
منجیک.
خاک بر سر شاعری را کاشکی
بردمی سرشوی یا نه پای باف
تا مگر بودی که هم برخوردمی
زین جهان بی ثبات جاف جاف.
شمس فخری ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
سامانی معنی آن را جابجا دانسته. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . رشیدی گفته که مغیّر چاپ چاپ است. ( از آنندراج ) .
گرنه بدبختمی مرا که فکند
بیکی جاف جاف زود غرس
او مرا پیش شیر بپسندد
من نتاوم بر او نشسته مگس.
رودکی.
ز دانا شنیدم که پیمان شکن
زن جاف جاف است آسان فکن .
ابوشکور.
جاف جاف است و شوخگین و سترگ
زنده مگذار دول را زنهار.
منجیک.
خاک بر سر شاعری را کاشکی
بردمی سرشوی یا نه پای باف
تا مگر بودی که هم برخوردمی
زین جهان بی ثبات جاف جاف.
شمس فخری ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ) .
سامانی معنی آن را جابجا دانسته. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . رشیدی گفته که مغیّر چاپ چاپ است. ( از آنندراج ) .
خشنی. [ خ ُ ] ( اِ ) زن فاحشه. زن فاجره. زانیه. روسپی. جنده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان قاطع ) :
دشمن آل علی دانی که کیست
آن پدر کشخان و مادر خشنی است.
بندار رازی ( از فرهنگ جهانگیری ) .
اوباش آفرینش و خشنی طبیعتند.
خاقانی.
بروی زال و بسرخاب پنبه و ابره
بحیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب.
خاقانی.
دشمن آل علی دانی که کیست
آن پدر کشخان و مادر خشنی است.
بندار رازی ( از فرهنگ جهانگیری ) .
اوباش آفرینش و خشنی طبیعتند.
خاقانی.
بروی زال و بسرخاب پنبه و ابره
بحیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب.
خاقانی.
زنچه. [ زَ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) روسپی. ( ناظم الاطباء ) . بمعنی زنچک است که زن فاحشه و قحبه باشد. ( آنندراج ) . رجوع به ماده قبل شود.
زنچک. [ زَ چ َ ] ( اِ مرکب ) قحبه. زن فاحشه. ( آنندراج ) . زن فاحشه و روسپی. زن ناپارسا و ناپاک. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ماده بعد شود.
اصلش پارچه هست که تو ایران این معنی بسیار بسیار زشت رو میده
کلمات دیگر: