کلمه جو
صفحه اصلی

جفاجو


مترادف جفاجو : جفاپیشه، جفاکار، ستم پیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، غدار، نامهربان

متضاد جفاجو : مهرورز

مترادف و متضاد

جفاپیشه، جفاکار، ستمپیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، غدار، نامهربان ≠ مهرورز


فرهنگ فارسی

جفا جوی جفا جوینده کسیکه در ایذای مردم کوشش میکند . جفاکار جفا کیش .

لغت نامه دهخدا

جفاجو. [ ج َ ] ( نف مرکب ) جفاجوی. جفاجوینده. کسی که در ایذای مردم کوشش میکند. ( ناظم الاطباء ). جفاکار. جفاکاره. جفاپیشه. جفاکیش. جفاآهنگ. جفاگستر. ( آنندراج ) :
فرزند بسی دارد این دهر جفاجوی
هر یک بد و بی حاصل چون مادر زانیش.
ناصرخسرو.
بر سر من نامده ست از تو جفاجویتر
در همه عالم توئی از همه بدخویتر.
خاقانی.
فریبنده چشمی جفاجوی وتیز
دوابخش بیمار و بیمارخیز.
نظامی.
چو حجت نماند جفاجوی را
به پرخاش در هم کشد روی را.
سعدی.
رجوع به جفا و جفاپیشه شود.


کلمات دیگر: