مترادف بثور : بثرها، تاولها، جوشها، دانه های چرکی
بثور
مترادف بثور : بثرها، تاولها، جوشها، دانه های چرکی
مترادف و متضاد
بثرها، تاولها، جوشها، دانههای چرکی
فرهنگ فارسی
جوشها و دانه های ریز که روی پوست بدن است
( اسم ) جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضائ مختلف جوش ها دانه های چرکی .
( اسم ) جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضائ مختلف جوش ها دانه های چرکی .
لغت نامه دهخدا
بثور. [ ب ُ ] ( ع مص ) چیزی از تن برجستن. ( مصادرزوزنی ). آبله ریزه برآوردن. ( آنندراج ). جوش زدن اندام. دمیدگی روی اندام. و رجوع به بَثر و بثرة شود.
بثور. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بثرة و بثر. ( منتهی الارب ). رجوع به بثر و بثرة شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غلة و جمرة و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات و برخی بادی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جوش ریزه ها که بر اندام برآید. ( ناظم الاطباء ).
بثور. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بثرة و بثر. ( منتهی الارب ). رجوع به بثر و بثرة شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غلة و جمرة و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات و برخی بادی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جوش ریزه ها که بر اندام برآید. ( ناظم الاطباء ).
بثور. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بثرة و بثر. (منتهی الارب ). رجوع به بثر و بثرة شود. در نزد اطباء اورام کوچکی است و برخی از آن دموی است مثل شری و بعضی صفراوی است مثل غلة و جمرة و نوعی سوداوی مثل جرب و میخچه و بعضی بلغمی مثل شعرای بلغمی و برخی مائی مثل نفاطات و برخی بادی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جوش ریزه ها که بر اندام برآید. (ناظم الاطباء).
بثور. [ ب ُ ] (ع مص ) چیزی از تن برجستن . (مصادرزوزنی ). آبله ریزه برآوردن . (آنندراج ). جوش زدن اندام . دمیدگی روی اندام . و رجوع به بَثر و بثرة شود.
فرهنگ عمید
= بثر
بثر#NAME?
کلمات دیگر: