کلمه جو
صفحه اصلی

تازه کاری


مترادف تازه کاری : بی تجربگی، ناآزمودگی، ناشیگری، نوپیشگی

متضاد تازه کاری : کهنه کاری

فارسی به انگلیسی

novitiate

مترادف و متضاد

بی‌تجربگی، ناآزمودگی، ناشیگری، نوپیشگی ≠ کهنه‌کاری


فرهنگ فارسی

تازه کردن کاری نو سازی تجدید.

لغت نامه دهخدا

تازه کاری. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه کردن کار باغ و جز آن. ( آنندراج ). نوسازی. تجدید کردن چیزی :
کند داغ کهن را تازه کاری
عجب فصلیست فصل نوبهاران.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
بیا تا دگر تازه کاری کنیم
رخ عیش را غازه کاری کنیم.
ظهوری ( ایضاً ).


کلمات دیگر: