کلمه جو
صفحه اصلی

باهیبت


مترادف باهیبت : باسطوت، باصولت، باوقار، بامهابت، جذبه دار، رزین، سنگین، متین

متضاد باهیبت : کم جذبه، بی وقار

برابر پارسی : شُکوهنده، بِشکوه

مترادف و متضاد

باسطوت، باصولت، باوقار، بامهابت، جذبهدار، رزین، سنگین، متین ≠ کمجذبه، بیوقار


فرهنگ فارسی

( صفت ) دارای هیبت بامهابت باشوکت .

لغت نامه دهخدا

باهیبت. [ هََ / هَِ ب َ ] ( ص مرکب ) که هیبت دارد. مهیب : و مردمانی [ مردم بلغار ] دلیرند و جنگی و باهیبت. ( حدود العالم ).... ناحیتی است بسیاردرخت و باآبهای روان و مردم آنجا نیکورو و باهیبت اند. ( حدود العالم ). شداد با یک غلام رو به بهشت نهاد، چون آنجا رسید شخصی باهیبت دید ایستاده. ( قصص الانبیاء ص 15 ).
تهیدست با هیبت و نام و ننگ
زن زشتروی نکوچادر است.
سعدی ( صاحبیه ).
تهبیب ؛ باهیبت گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ عمید

باشوکت، باشکوه، دارای شکوه و بزرگی.


کلمات دیگر: