مترادف پشتی : امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری، بالش، تکیه گاه، مخده
پشتی
مترادف پشتی : امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری، بالش، تکیه گاه، مخده
فارسی به انگلیسی
backrest, backboard, behind, bolster, cushion, dorsal, posterior, superior
cushion (for the back), [figure, informal] support
فارسی به عربی
اعق , ظهر , وسادة
مترادف و متضاد
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان
فقره، پشتی
پشتی، تکیه گاه، متکا
پشتی، متکا، چنبره، کوسن، زیر سازی، مخده
ستایش، طرفداری، پشتی، پشتیبانی، کندی، تصدیق در پشت یا ظهر ورقه
پشتی، متکا، بالش، مخده
پشتی
پشتی، چنبره، جاده، چنگ، لایی، لایه، تشک، دفترچه یادداشت، دزد پیاده، اسب راهوار، صدای پا، هر چیز نرم، اب خشک کن، مرکب خشک کن
پشتی، صلبی، ظهری، فقراتی، وابسته به تیره پشت
پشتی، ظهری
۱. امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری
۲. بالش، تکیهگاه، مخده
امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری
بالش، تکیهگاه، مخده
فرهنگ فارسی
← نامحورسو
هرچیزی که پشت سربگذارندوبه آن تکیه بدهند، پشت وپناه، یارویاور، نگهبان، حامی، حمایت
۱- یارمندی یاری امداد حمایت مظاهرت : ( که ایشان بپشتی من جنگجوی سوی مرز ایران نهادند روی . ) ( فردوسی ) ۲- تعصب . ۳- مخنثی .
۱- یارمندی یاری امداد حمایت مظاهرت : ( که ایشان بپشتی من جنگجوی سوی مرز ایران نهادند روی . ) ( فردوسی ) ۲- تعصب . ۳- مخنثی .
فرهنگ معین
(پُ ) ۱ - (اِ. ) هر چیزی که پشت سر گذاشته و به آن تکیه بدهند. ۲ - (ص . ) کمک ، یاور. ۳ - (مص م . ) یاری کردن ، کمک کردن .
لغت نامه دهخدا
پشتی. [ پ ُ ]( ص نسبی ) منسوب به پشت. رجوع به پشت شود. || ( اِ ) جامه انباشته بحشوی از پنبه و غیره ، غالباً مربع یا مستطیل که بر آن تکیه کنند. قسمی توشک که بر دیوار راست کرده بر آن تکیه دهند و یا بر کرسی و تخت و کالسکه و غیره گذارند تکیه دادن را. مخدّه بزرگ که بر دیوار راست نهند و بر آن پشت دهند. متکائی پهن که بر روی مخدّه ای بر دیوار نهند. بالشی که بر دیوار نهند تکیه گاه را. وساده ای که بر آن تکیه کنند. متکا. بالش. وساده. مِصدَغة. مِخدّه. || جامه کوتاهی را گویند که تا کمرگاه باشد و آنرا بیشتر مردم دارالمرز پوشند... ( برهان قاطع ) :
قباء خاصه و پشتی خود نسیج بزر
یکی مکلل کرده کمر بگوهرها.
چون صبا با گل سحر دست و گریبان بوده ام.
که ایشان به پشتی من ، جنگجوی
سوی مرز ایران نهادند روی.
ز فرزندی که بابش را بکشتی.
پشتی دین حق لقبش ذوالفقار کرد.
این که بر لشکر سرما زدم و کوشیدم.
- قفل یا کشو پشتی ؛ قفلی که از پشت در کوبیده باشند. قسمی قفل در.
قباء خاصه و پشتی خود نسیج بزر
یکی مکلل کرده کمر بگوهرها.
معزی.
هر دم از پشتی والای زرافشان آمده چون صبا با گل سحر دست و گریبان بوده ام.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
|| ( ص ) یاری کننده. همدست. حامی. کمک. مدد. ممد. معاون. ( برهان قاطع ). || ( حامص ) یارمندی. یاری. امداد. نگهبانی. یاوری. مدد. کمک. عنایت. وقایه. حمایت. مظاهرت : که ایشان به پشتی من ، جنگجوی
سوی مرز ایران نهادند روی.
فردوسی.
چگونه دوستی یابی و پشتی ز فرزندی که بابش را بکشتی.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).
شمشیر مرتضی بجز از آهنی نبودپشتی دین حق لقبش ذوالفقار کرد.
ظهیر.
بود از پشتی سنجاب و سمور و قاقم این که بر لشکر سرما زدم و کوشیدم.
نظام قاری ( دیوان البسه ).
|| تعصب. ( در حال وصف ) تخنیث. || مخنثی. و نیز رجوع به پشت شود. || ( اِ ) جزوکش ( اصطلاح اداری ).- قفل یا کشو پشتی ؛ قفلی که از پشت در کوبیده باشند. قسمی قفل در.
فرهنگ عمید
۱. قرارگرفته در پشت چیزی.
۲. (اسم ) هرچیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند.
۳. (اسم ) [مجاز] پشت وپناه، حامی، یارویاور.
۴. [مجاز] نگهبان.
۵. (حاصل مصدر ) [مجاز] حمایت: که ایشان به پشتی من جنگ جوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی: لغت نامه: پشتی ).
۲. (اسم ) هرچیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند.
۳. (اسم ) [مجاز] پشت وپناه، حامی، یارویاور.
۴. [مجاز] نگهبان.
۵. (حاصل مصدر ) [مجاز] حمایت: که ایشان به پشتی من جنگ جوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی: لغت نامه: پشتی ).
دانشنامه عمومی
پشتی یک روستا در ایران است که در استان سیستان و بلوچستان واقع شده است. پشتی ۶۳ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای ایران
فهرست شهرهای ایران
wiki: بخش زرآباد شهرستان کنارک در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
این روستا در دهستان زرآباد شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۳ نفر (۱۶خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان زرآباد شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۳ نفر (۱۶خانوار) بوده است.
wiki: پشتی (کنارک)
دانشنامه آزاد فارسی
پُشتی
روکش پشتی و فرشینه ای پرزی و گره دار. به صورت فرش بافته می شود و در داخل روکش آن ابر یا کاه می ریزند. این فرشینه که اخیراً استفاده از آن بیشتر شده است، در اندازه های ۵۰×۶۰، ۶۰×۸۰، یا ۶۰×۹۰ سانتی متر بافته می شود. بافت این فرشینه بیشتر در ترکمن صحرا و همدان مرسوم است و بیشتر با رج شمار بیست بافته می شود.
روکش پشتی و فرشینه ای پرزی و گره دار. به صورت فرش بافته می شود و در داخل روکش آن ابر یا کاه می ریزند. این فرشینه که اخیراً استفاده از آن بیشتر شده است، در اندازه های ۵۰×۶۰، ۶۰×۸۰، یا ۶۰×۹۰ سانتی متر بافته می شود. بافت این فرشینه بیشتر در ترکمن صحرا و همدان مرسوم است و بیشتر با رج شمار بیست بافته می شود.
wikijoo: پشتی
پشتی (زیست شناسی). پُشْتی (زیست شناسی)(dorsal)
در مهر ه داران، سطح نزدیک به ستون مهره ها در بدن جانور. در اغلب مهر ه داران و بی مهرگان، سطح بالاتر یا دورترین سطح از زمین است. برای نخستیان دوپا، مانند انسان، که سطح پشتی آن ها در عقب قرار می گیرد، معمولاً واژۀ «پشت» به کار می رود. نمی توان گفت همۀ جانوران سطح پشتی دارند، همان طور که نمی توان گفت همه سطح جلویی دارند. مثلاً، عروس دریایی، شقایق دریایی، و اسفنج ها سطح پشتی ندارند.
در مهر ه داران، سطح نزدیک به ستون مهره ها در بدن جانور. در اغلب مهر ه داران و بی مهرگان، سطح بالاتر یا دورترین سطح از زمین است. برای نخستیان دوپا، مانند انسان، که سطح پشتی آن ها در عقب قرار می گیرد، معمولاً واژۀ «پشت» به کار می رود. نمی توان گفت همۀ جانوران سطح پشتی دارند، همان طور که نمی توان گفت همه سطح جلویی دارند. مثلاً، عروس دریایی، شقایق دریایی، و اسفنج ها سطح پشتی ندارند.
wikijoo: پشتی_(زیست_شناسی)
فرهنگستان زبان و ادب
{dorsal} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ← نامحورسو
نقل قول ها
پشتی جامه ای انباشته از پنبه یا جز آن است که به دیوار راست می کنند و بر آن پشت می دهند. پشتی در گذشته ای نزدیک در آذین بندی خانه های ایرانی نقش پررنگی داشته و هنوز هم با اینکه برجستگی گذشتهٔ خود را از دست داده ردپایش در خانه های ایرانی هویداست.
•
•
wikiquote: پشتی
گویش مازنی
۱حمایت – طرفداری – تکیه گاه – پشتیبانی ۲قسمت پرمغز و پردانه ...
ته دیگ
/peshti/ حمایت – طرفداری – تکیه گاه – پشتیبانی - قسمت پرمغز و پردانه ی شالی و باقلا که خرمن شده باشد ۳چیدن و ردیف کردن دسته های برنج و غلات بصورت اریب ۴اسب رام شده که آماده ی کار یا سواری است & ته دیگ
واژه نامه بختیاریکا
پشتیبان؛ طرفدار
پیشنهاد کاربران
پشتی ( poshti ) : [اصطلاح نانوایی] تکه هایی از پشت نان که به دیواره تنور می چسبد و در تنور باقی می ماند.
کلمات دیگر: