کلمه جو
صفحه اصلی

تاسیده


مترادف تاسیده : تفته، سیاه سوخته، افسرده، پژمرده ، تیره، کدر، سیاه، خفه، گرفته، له له زنان، نفس نفس زنان

متضاد تاسیده : باطراوت

مترادف و متضاد

۱. تفته، سیاهسوخته
۲. افسرده، پژمرده ≠ باطراوت
۳. تیره، کدر، سیاه
۴. خفه، گرفته
۵. لهلهزنان، نفسنفسزنان


فرهنگ فارسی

کوفته خسته .

لغت نامه دهخدا

تاسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) کوفته. خسته : ولکن چنانک دست و پای تاسیده شود و خدری در وی پدید آید تا اگر آتشی به وی رسد درحال بداند چون خدر از وی بشود... همچنین دلها در دنیا تاسیده شده باشد و این خدر بمرگ بشود. ( کیمیای سعادت ).


کلمات دیگر: