مترادف تاسیده : تفته، سیاه سوخته، افسرده، پژمرده ، تیره، کدر، سیاه، خفه، گرفته، له له زنان، نفس نفس زنان متضاد تاسیده : باطراوت
۱. تفته، سیاهسوخته ۲. افسرده، پژمرده ≠ باطراوت ۳. تیره، کدر، سیاه ۴. خفه، گرفته ۵. لهلهزنان، نفسنفسزنان
تاسیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) کوفته. خسته : ولکن چنانک دست و پای تاسیده شود و خدری در وی پدید آید تا اگر آتشی به وی رسد درحال بداند چون خدر از وی بشود... همچنین دلها در دنیا تاسیده شده باشد و این خدر بمرگ بشود. ( کیمیای سعادت ).