کلمه جو
صفحه اصلی

باورمند


مترادف باورمند : عقیده مند، مؤمن، معتقد

متضاد باورمند : بی ایمان، ناباور

مترادف و متضاد

عقیدهمند، مومن، معتقد ≠ بیایمان، ناباور


پیشنهاد کاربران

مومن ـ کسی که به چیزی یا کسی باور دارد. به عقیده ئی، نظامی، ایدیولوژیئی باورمند بودن. مثلاً : هیچ کشوری باورمند به خروج ارتش سرخ از افغانستان نبود. قابل باور ، باورکردنی، با باور، باعقیده ، باوری

معتقد ، گرونده ، باور دار
" مند " پسوندی است که در آخر کلمات می آید و به معنای دارنده است . خردمند یعنی صاحب خرد ، هنرمند یعنی صاحب هنر
بنابراین باورمند معنای صاحب باور ، صاحب عقیده را می دهد . معتقد


کلمات دیگر: