( اسم ) خوی طبیعت .
خمب
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خمب. [ خ ُ ] ( اِ ) خُنْب. خم. خم بزرگ. ( ناظم الاطباء ). خم بزرگ که به عربی آن رادن گویند. ( از برهان قاطع ). خم بزرگ و آن ظرفی باشدکه در آن آب یا شراب کنند. ( لغت نامه محلی شوشتر نسخه خطی ). || نفیر. بوق. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
= خُم
خُم#NAME?
کلمات دیگر: