کلمه جو
صفحه اصلی

بدران

فرهنگ فارسی

گیاهی است مانند ترب بسیار بدبو
( اسم ) آنکه بد میراند ( اسب یا وسیل. نقلیه را ) مقابل نیک ران .
آنکه ران وی زشت و بد باشد یا ران بد .

لغت نامه دهخدا

بدران . [ ب َ ] (نف مرکب ) بدراننده . (برهان قاطع). آنکه بد می راند (اسب یا وسیله ٔ نقلیه را). مقابل نیک ران . (فرهنگ فارسی معین ).


بدران. [ ب َ ] ( اِ ) سبزه و رستنی بود مانند ترب و آن بغایت گنده و بدبوی باشد و آن را گندگیا نیز گویند. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین
که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار.
بسحاق اطعمه ( از انجمن آرا ).

بدران. [ ب َ ] ( ص مرکب ) آنکه ران وی زشت و بد باشد. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) ران بد. ( برهان قاطع ).

بدران. [ ب َ ] ( نف مرکب ) بدراننده. ( برهان قاطع ). آنکه بد می راند ( اسب یا وسیله نقلیه را ). مقابل نیک ران. ( فرهنگ فارسی معین ).

بدران . [ ب َ ] (اِ) سبزه و رستنی بود مانند ترب و آن بغایت گنده و بدبوی باشد و آن را گندگیا نیز گویند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) :
عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین
که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار.

بسحاق اطعمه (از انجمن آرا).



بدران . [ ب َ ] (ص مرکب ) آنکه ران وی زشت و بد باشد. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) ران بد. (برهان قاطع).


فرهنگ عمید

گیاهی مانند ترب و بسیار بدبو، گندگیاه: عیب بدران مکن و هرچه بُوَد نیکو بین / که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار (بسحاق اطعمه: مجمع الفرس: بدران ).


کلمات دیگر: