کلمه جو
صفحه اصلی

گنج بخش

فارسی به انگلیسی

very munificent

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که گنج بخشد : آن شاه گنج بخش که از بیم جود او در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند . ( مسعود سعد ) ۲ - سخاوتمند سخی جوانمرد .

لغت نامه دهخدا

گنج بخش. [ گ َ ب َ ] ( نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش. ( آنندراج از بهار عجم ). سخی. کریم. مسرف.خراج. ( ناظم الاطباء ). آنکه گنج می بخشد :
از آن عادت شریف از آن دست گنج بخش
از آن رای تیزبین از آن گرز گاوسار.
فرخی.
خنیده به کلک و ستوده به تیر
بدین گنج بخش و بدان شهرگیر.
اسدی.
آن شاه گنج بخش که از بیم جود او
در کوه زر و سیم طبیعت نهان کند.
مسعودسعد.
گر ز کف گنج بخشش سایه افتد بر زمین
در زمین افتد ز بذل گنج قارون اهتزاز.
سوزنی.
گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو
بر سه گنج شایگان خواهم گزید.
خاقانی.
چو شمشیر گیرد بود چون درخش
چو می بر کف آرد شود گنج بخش.
نظامی.

فرهنگ عمید

آن که گنج ببخشد.


کلمات دیگر: