کلمه جو
صفحه اصلی

فشاغ

لغت نامه دهخدا

فشاغ. [ ف ِ ] ( اِ ) به معنی فاشراباشد که درخت تاک کوهی است. به عربی کرمةالبیضا خوانند و بعضی گویند فاشرسین است که عربان کرمةالاسود خوانند. ( برهان ). سرخدار. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به فَشَغ شود. || گیاهی است که بر درخت پیچد و فروگیرد آن را و تباه گرداند. ( منتهی الارب ). گیاه بی برگ که به درخت مجاور می پیچد. ( فرهنگ فارسی معین ).

فشاغ. [ ف ُ ] ( ع اِ ) چرم پاره ای که از آن مشک را در پی کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فشاغ. [ ف ِ ] ( ع مص ) به همدیگر عقد شغار بستن. ( منتهی الارب ). شغار. ( اقرب الموارد ). || کاهلی کردن. ( منتهی الارب ). کسل. ( از اقرب الموارد ).

فشاغ. [ ف ُش ْ شا ] ( ع اِ ) هرچه بر درخت پیچد و آن را فروگیرد. ( از اقرب الموارد ).

فشاغ . [ ف ِ ] (اِ) به معنی فاشراباشد که درخت تاک کوهی است . به عربی کرمةالبیضا خوانند و بعضی گویند فاشرسین است که عربان کرمةالاسود خوانند. (برهان ). سرخدار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فَشَغ شود. || گیاهی است که بر درخت پیچد و فروگیرد آن را و تباه گرداند. (منتهی الارب ). گیاه بی برگ که به درخت مجاور می پیچد. (فرهنگ فارسی معین ).


فشاغ . [ ف ِ ] (ع مص ) به همدیگر عقد شغار بستن . (منتهی الارب ). شغار. (اقرب الموارد). || کاهلی کردن . (منتهی الارب ). کسل . (از اقرب الموارد).


فشاغ . [ ف ُ ] (ع اِ) چرم پاره ای که از آن مشک را در پی کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فشاغ . [ ف ُش ْ شا ] (ع اِ) هرچه بر درخت پیچد و آن را فروگیرد. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

گیاهی شبیه فاشرا با و میوه ای خوشه مانند و شاخه های باریک و بلند که به گیا هان اطراف خود می پیچد و مصرف دارویی دارد.


کلمات دیگر: