مشقت و محنت دیده زحمت کشیده صدمه و آسیب دیده سختی و تعب آزموده
رنج برده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رنج برده. [ رَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) مشقت و محنت دیده. زحمت کشیده. صدمه و آسیب دیده. سختی و تعب آزموده :
چنین گفت رستم که ای مهتران
جهان دیده و رنج برده سران.
چرا اسب در خوید بگذاشتی
بر رنج نابرده برداشتی.
به رنج اندر است ای خردمند گنج
نیابد کسی گنج ، نابرده رنج.
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
چنین گفت رستم که ای مهتران
جهان دیده و رنج برده سران.
فردوسی.
- رنج نابرده ؛ زحمت نکشیده. مشقت و تعب ندیده. سختی و محنت نیازموده : چرا اسب در خوید بگذاشتی
بر رنج نابرده برداشتی.
فردوسی.
- نابرده رنج . رجوع به ترکیب قبل شود :به رنج اندر است ای خردمند گنج
نیابد کسی گنج ، نابرده رنج.
فردوسی.
نابرده رنج گنج میسر نمی شودمزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.
سعدی.
فرهنگ عمید
محنت دیده، آسیب دیده.
کلمات دیگر: