کلمه جو
صفحه اصلی

گندک

فارسی به انگلیسی

gunpowder

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گوگرد . ۲ - باروت .
قریه ایست در چهار فرسنگ و نیمی میانه جنوب و مشرق رام هرمز .

لغت نامه دهخدا

گندک. [ گ َ دَ ] ( اِ ) گوگرد. ( برهان ) ( آنندراج ). ظاهراًاین کلمه هندی است. ( رشیدی ). رجوع به گندش و گوگرد شود. در الفاظالادویه گندهک به معنی گوگرد آمده و هندی دانسته شده است. رجوع به همین کلمه شود. || باروت. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به باروت شود.

گندک. [ گ ُ دَ ] ( اِ ) در لغت فرس اسدی چ اقبال در حاشیه ص 439 ذیل واژه غوزه آمده : گوزه پنبه باشد و گندک نیز گویند و به تازی جوزی خوانند. در قم گندل به این معنی است. و رجوع به گندشک شود.

گندک. [ گ َ دَ ] ( اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگ و نیمی میانه جنوب و مشرق رام هرمز [ در فارس ]. ( از فارسنامه ناصری گفتار دوم ص 216 ).

گندک . [ گ َ دَ ] (اِ) گوگرد. (برهان ) (آنندراج ). ظاهراًاین کلمه هندی است . (رشیدی ). رجوع به گندش و گوگرد شود. در الفاظالادویه گندهک به معنی گوگرد آمده و هندی دانسته شده است . رجوع به همین کلمه شود. || باروت . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به باروت شود.


گندک . [ گ َ دَ ] (اِخ ) قریه ای است در چهار فرسنگ و نیمی میانه ٔ جنوب و مشرق رام هرمز [ در فارس ] . (از فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 216).


گندک . [ گ ُ دَ ] (اِ) در لغت فرس اسدی چ اقبال در حاشیه ٔ ص 439 ذیل واژه ٔ غوزه آمده : گوزه ٔ پنبه باشد و گندک نیز گویند و به تازی جوزی خوانند. در قم گندل به این معنی است . و رجوع به گندشک شود.


فرهنگ عمید

گوگرد، باروت.

دانشنامه عمومی

گندک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گندک (دماوند)
گندک (کهگیلویه)


کلمات دیگر: