( صفت ) دست بر دارنده ترک کننده رفع مزاحمت کننده : [[ هر چه میگویم ول کن دست بر دار نیست ]]
دست بردار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دست بردار. [ دَ ب َ ] ( نف مرکب ) دست بردارنده. ترک کننده. رفع مزاحمت کننده. رهاکننده.
- دست بردارشدن ؛ خود را بازداشتن و احتراز کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || بخشیدن و معاف کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || باز ایستادن. ( ناظم الاطباء ).
- || موقوف کردن. ( ناظم الاطباء ).
- دست بردار نبودن از چیزی یا کسی ؛ مصر بودن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
دست بردار. [ دَ ب ُ ] ( نف مرکب ) دست برنده. مقدم به جنگ.هنرنما. چابک. که زود دست به کاری برد :
سپاهی فرستم تو سالار باش
برزم اندرون دست بردار باش.
برزم اندرون دست بردار اوی.
سپهبد یل دست بردار ما.
- دست بردارشدن ؛ خود را بازداشتن و احتراز کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || بخشیدن و معاف کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || باز ایستادن. ( ناظم الاطباء ).
- || موقوف کردن. ( ناظم الاطباء ).
- دست بردار نبودن از چیزی یا کسی ؛ مصر بودن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
دست بردار. [ دَ ب ُ ] ( نف مرکب ) دست برنده. مقدم به جنگ.هنرنما. چابک. که زود دست به کاری برد :
سپاهی فرستم تو سالار باش
برزم اندرون دست بردار باش.
فردوسی.
یکی نامداری که بد یار اوی برزم اندرون دست بردار اوی.
فردوسی.
ببین تا کجا رفت سالار ماسپهبد یل دست بردار ما.
فردوسی.
دست بردار. [ دَ ب َ ] (نف مرکب ) دست بردارنده . ترک کننده . رفع مزاحمت کننده . رهاکننده .
- دست بردارشدن ؛ خود را بازداشتن و احتراز کردن . (ناظم الاطباء).
- || بخشیدن و معاف کردن . (ناظم الاطباء).
- || باز ایستادن . (ناظم الاطباء).
- || موقوف کردن . (ناظم الاطباء).
- دست بردار نبودن از چیزی یا کسی ؛ مصر بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دست بردار. [ دَ ب ُ ] (نف مرکب ) دست برنده . مقدم به جنگ .هنرنما. چابک . که زود دست به کاری برد :
سپاهی فرستم تو سالار باش
برزم اندرون دست بردار باش .
یکی نامداری که بد یار اوی
برزم اندرون دست بردار اوی .
ببین تا کجا رفت سالار ما
سپهبد یل دست بردار ما.
سپاهی فرستم تو سالار باش
برزم اندرون دست بردار باش .
فردوسی .
یکی نامداری که بد یار اوی
برزم اندرون دست بردار اوی .
فردوسی .
ببین تا کجا رفت سالار ما
سپهبد یل دست بردار ما.
فردوسی .
فرهنگ عمید
دست بردارنده، ول کننده، ترک کننده.
پیشنهاد کاربران
دیگه تمومش کن
ﻛﺴﻲ ﻛﻪ اﺯ ﭼﻴﺰﻱ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﻲ ﺩاﺭﺩ
کسی که چیزی را ترک نمی کند
کسی که چیزی را ول نمیکند، و بیخیالش نمیشود
کسی که دست از سر چیزی بر نمیدارد
دست بردار به معنی اصرار کردن برای انجام چیزی
کلمات دیگر: