( صفت ) پر آزرم پر حیا .
پرشرم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پرشرم. [ پ ُ ش َ ] ( ص مرکب ) پرآزرم. بسیارحیا :
بیاورد آزادتن دایه ای
یکی پاک و پرشرم و پرمایه ای.
او باز آرمیده و پرشرم و کش خرام.
بیاورد آزادتن دایه ای
یکی پاک و پرشرم و پرمایه ای.
؟
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم او باز آرمیده و پرشرم و کش خرام.
سوزنی.
فرهنگ عمید
پرآزرم، باحیا.
کلمات دیگر: