کلمه جو
صفحه اصلی

جواذب

فرهنگ فارسی

جمع جاذب
( صفت اسم ) جمع جاذب
طعامی است که از شکر و برنج و گوشت پزند .

لغت نامه دهخدا

جواذب. [ ج َ ذِ ] ( ع ص ) ج ِ جاذب. ( از اقرب الموارد ): و هر کس که اعتزا نه به ولای اوداشت و اِنْتِما نه بحبل هوای او، مترقب جواذب حوادث زمانه بود. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به جاذب شود.

جواذب. [ ج ُ ذِ ] ( اِ ) طعامی است که ازشکر و برنج و گوشت پزند. ( غیاث اللغات از منتخب ).

جواذب . [ ج َ ذِ ] (ع ص ) ج ِ جاذب . (از اقرب الموارد): و هر کس که اعتزا نه به ولای اوداشت و اِنْتِما نه بحبل هوای او، مترقب جواذب حوادث زمانه بود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به جاذب شود.


جواذب . [ ج ُ ذِ ] (اِ) طعامی است که ازشکر و برنج و گوشت پزند. (غیاث اللغات از منتخب ).


فرهنگ عمید

=جاذب

جاذب#NAME?



کلمات دیگر: