کلمه جو
صفحه اصلی

جوبه

فرهنگ فارسی

جایی و مقامی را گویند در شهر که اسباب و امتعه و غله و آنچه از اطراف و جوانب از جهت فروختن آورند آنجا فروخته شود .

لغت نامه دهخدا

( جوبة ) جوبة. [ ج َ ب َ ] ( ع اِ ) گود زمین. ( منتهی الارب ). حفره. ( اقرب الموارد ). || جای برابر در زمین سخت. || گشادگی میان خانه یا فضای هموار در میان دو زمین. || گشادگی میان ابر و میان کوه. ج ، جُوَب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جوبه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) جایی و مقامی را گویند در شهر که اسباب و امتعه و غله و آنچه از اطراف و جوانب از جهت فروختن آورند آنجا فروخته شود. ( برهان ) ( آنندراج ). میدان شهر. کاروانسرای خرد.

جوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) جایی و مقامی را گویند در شهر که اسباب و امتعه و غله و آنچه از اطراف و جوانب از جهت فروختن آورند آنجا فروخته شود. (برهان ) (آنندراج ). میدان شهر. کاروانسرای خرد.


جوبة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) گود زمین . (منتهی الارب ). حفره . (اقرب الموارد). || جای برابر در زمین سخت . || گشادگی میان خانه یا فضای هموار در میان دو زمین . || گشادگی میان ابر و میان کوه . ج ، جُوَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. میدان.
۲. جایی از شهر که آنچه خواربار از خارج می آورند در آنجا به فروش می رسد.


کلمات دیگر: