کف الخضیب. [ ک َف ْ فُل ْخ َ ] ( ع اِ مرکب ) کف دست رنگ شده. ( فرهنگ فارسی معین ، ج 4 ترکیبات خارجی ). || ( اِخ ) نام
ستاره ای است سرخ رنگ بجانب شمال که چون بدائره نصف النهاررسد وقت اجابت دعاست. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام یکی ازکواکب مراءة
ذات الکرسی است. ( از مفاتیح العلوم خوارزمی ). کوکبی است روشن از قدر ثالث بر صورت ذات الکرسی. ( جهان دانش بنقل مؤلف ). ستاره ای است سرخ رنگ بجانب شمال که قدما معتقد بودند چون بدایره نصف النهار رسد هنگام اجابت دعاست. ( فرهنگ فارسی معین ج 6 ص 1583 ). سنام الناقة. ( التفهیم چ جلال همایی حاشیه ص 102 ). کف خضیب : و اما آن روشن که بر منبر خداوند کرسی است او را کف خضیب خوانند. ای دست حنابسته از دو دست پروین و آن پاره ابری که بر دست برنده سرغول است ساعد دست پروین است و گروهی مرکف الخضیب را «کوهان شتر» خوانند. زیراک تازیان از کواکب خداوند کرسی اشتری تصور کردند. ( التفهیم چ جلال همایی ص 102 ).
کف الخضیب گردون گردد بزخم سخت
بر زخم سخت بازوی خنجرگذار ملک.
مسعودسعد.
بر استقامت حال تو بر بسیط زمین
بر آسمان کف کف الخضیب کرده دعا.
انوری.
رجوع به حاشیه 3 ص 104 التفهیم شود.