۱- هرگز . مبادا . حاشا . معاذالله . پرگس . : (بهمت چون فلک عالی بصورت همچو مه رخشا فلک چون او بود ? پر گست . مه چون او (قطران ) یا پر گست باد . دور باد . : ( سخنها که گفتی تو پر گست باد . دل و جان از آن بد کنش پست باد . ) ( فردوسی )
پرگس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پرگس. [ پ َ گ َ ] ( ق ) بمعنی معاذاﷲ. ( فرهنگ اسدی چ طهران و نسخه نخجوانی ) پرگست. دورباد. هرگز :
گرچه نامردمیست ، مهر و وفاش
بشود هیچ از این دلم ، پرگس .
گفتم آواز طبل نامد [ آمد ] پرگس.
گرچه نامردمیست ، مهر و وفاش
بشود هیچ از این دلم ، پرگس .
رودکی.
ناگاه صوت طبل قافله آمدگفتم آواز طبل نامد [ آمد ] پرگس.
غضایری ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
و رجوع به پرگست شود.فرهنگ عمید
= پرگست
پرگست#NAME?
کلمات دیگر: