کلمه جو
صفحه اصلی

کشتنگاه

لغت نامه دهخدا

کشتنگاه. [ ک ُ ت َ ]( اِ مرکب ) مقتل. مسلخ. سلاخ خانه. آنجای که کشند حیوان را یا کسان را. ( یادداشت مؤلف ). کشتارگاه. || آنجای از تن که چون تیر یا شمشیر در آن شود علاج نپذیرد و مجروح بمیرد. ( یادداشت مؤلف ). مقتل.

کشتنگاه. [ ک ِ ت َ ] ( اِ مرکب ) محل کشت. محلی که در آنجا کشت و زرع کنند. ( ناظم الاطباء ). کشتزار.

کشتنگاه . [ ک ِ ت َ ] (اِ مرکب ) محل کشت . محلی که در آنجا کشت و زرع کنند. (ناظم الاطباء). کشتزار.


کشتنگاه . [ ک ُ ت َ ](اِ مرکب ) مقتل . مسلخ . سلاخ خانه . آنجای که کشند حیوان را یا کسان را. (یادداشت مؤلف ). کشتارگاه . || آنجای از تن که چون تیر یا شمشیر در آن شود علاج نپذیرد و مجروح بمیرد. (یادداشت مؤلف ). مقتل .


فرهنگ عمید

کشتنگه، جای کشتن، محل کشتار.


کلمات دیگر: