شنویدن. [ ش َ / ش ِ ن َ دَ ] ( مص ) شنودن. ( فرهنگ فارسی معین ). شنیدن. ( آنندراج ). استماع کردن. نیوشیدن. بشنیدن. ( یادداشت مؤلف ) :
چو رودابه این از پدر بشنوید
دلش گشت پرخون رخش شنبلید.
چنان ناله زار او بشنوید.
چو رودابه این از پدر بشنوید
دلش گشت پرخون رخش شنبلید.
فردوسی.
چو یزدان پرستنده او را بدیدچنان ناله زار او بشنوید.
فردوسی.
امیر آواز ابواحمد بشنوید بیگانه ، پوشیده نگاه کرد مردی را دید، هیچ نگفت تا حدیث تمام کرد. ( تاریخ بیهقی ). || گوش دادن.( یادداشت مؤلف ). || بو کردن. ( آنندراج ).بوئیدن.