کلمه جو
صفحه اصلی

چوب زن

فرهنگ فارسی

چوب زننده ٠ یا فراش ٠

لغت نامه دهخدا

چوب زن. [ زَ ] ( نف مرکب ) چوب زننده. ضربه واردکننده با چوب :
که تابر ما زمانه چوب زن بود
فلک چوبک زن چوبینه تن بود.
نظامی.
|| فراش :
قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن
خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار.
منوچهری.

فرهنگ عمید

آن که با چوب به کسی یا چیزی بزند، چوب زننده.


کلمات دیگر: