کلمه جو
صفحه اصلی

جوشک

لغت نامه دهخدا

جوشک. [ ج َ / جُو ش َ] ( اِ ) کوزه ای باشد لوله دار که آنرا بعربی بلبله گویند، و بضم اول بر وزن کوچک هم آمده است. ( برهان ).

جوشک. [ ش َ ] ( اِ ) کوزه لوله دار. ( برهان ). رجوع به ماده قبل شود.

جوشک. [ ] ( اِخ ) ( چشمه ٔ... ) از حومه شیراز دو فرسخ میانه شمال و مغرب شهر شیراز است. بساتین مسجد بردی و زراعتهای حوالی شهر از این چشمه سیراب میشود. ( فارسنامه ناصری ).

جوشک . [ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) از حومه ٔ شیراز دو فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب شهر شیراز است . بساتین مسجد بردی و زراعتهای حوالی شهر از این چشمه سیراب میشود. (فارسنامه ٔ ناصری ).


جوشک . [ ج َ / جُو ش َ] (اِ) کوزه ای باشد لوله دار که آنرا بعربی بلبله گویند، و بضم اول بر وزن کوچک هم آمده است . (برهان ).


جوشک . [ ش َ ] (اِ) کوزه ٔ لوله دار. (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


فرهنگ عمید

کوزۀ کوچک لوله دار، بلبله.

دانشنامه عمومی

جوجه تیغی


گنجشک، Joshk (بندرعباسی).



کلمات دیگر: