گنج بان
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - نگاهبان گنج محافظ خزانه : من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان ( فرخی ) ۲ - خداوند گنج صاحب خزانه : این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ? ( ناصر خسرو )
لغت نامه دهخدا
گنجبان. [ گ َ ] ( ص مرکب ) ( از: گنج + بان ، پسوند ). نگاهدارنده گنج. محافظ گنج. آنکه گنج را نگاهداری می کند :
من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی
واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان.
رخش سحاب اینک دوان وز برق هرا داشته.
اینکه بر توست گنج علم خدای است
چون که سوی گنجبان او نگرائی.
من بکنم سوی اوت راهنمائی.
من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی
واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان.
فرخی.
گنج بهاراینک روان میغ اژدهای گنجبان رخش سحاب اینک دوان وز برق هرا داشته.
خاقانی.
|| صاحب گنج. گنج نه : اینکه بر توست گنج علم خدای است
چون که سوی گنجبان او نگرائی.
ناصرخسرو ( دیوان ص 419 ).
گر تو سوی گنجبانش راه ندانی من بکنم سوی اوت راهنمائی.
ناصرخسرو ( دیوان ص 419 ).
فرهنگ عمید
نگهبان گنج، خزانه دار.
کلمات دیگر: