پنبه بر زدن و پنبه حلاجی کردن
فلخمیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فلخمیدن. [ ف َ خ َ دَ ] ( مص )پنبه برزدن و پنبه حلاجی کردن. ( برهان ). مصحف فلخیدن است. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به فلخودن شود.
فرهنگ عمید
فلخودن#NAME?
= فلخودن
پیشنهاد کاربران
[فَ خَ دَ] ( مص ) رک. فرخمیدن ( معنی دوم ) ، فلخیدن
حَلَجَ القُطنَ؛ فلخمید پنبه را، فلخید پنبه را، جدا کرد پنبه را از پنه دانه ( مقدّمة الادب، 2/12 )
{برگرفته از ذیل فرهنگهای فارسی، علی رواقی}
حَلَجَ القُطنَ؛ فلخمید پنبه را، فلخید پنبه را، جدا کرد پنبه را از پنه دانه ( مقدّمة الادب، 2/12 )
{برگرفته از ذیل فرهنگهای فارسی، علی رواقی}
گر بخواهی که بفخمند ترا پنبه همی
من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری
حکاک
من بیایم که یکی فلخمه دارم کاری
حکاک
کلمات دیگر: