( اسم ) ۱ - زمین پست و بلند و پر آب و علف . ۲ - سبزه زار چراگاه مرتع .
پدر عبدالعزیز تابعی است
رواد. [ رُوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رائد. (اقرب الموارد) (المنجد).
رواد. [ رَ / رُ ] (اِ) زمین پست و بلند و پشته پشته ٔ پر آب و علف . (برهان قاطع) (آنندراج ). || کنارهای رودخانه را گویند که سبز و خرم بود. (برهان قاطع). || آب تیره رنگ . (از برهان قاطع) (از آنندراج ).
رواد. [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابن المثنی الازدی . جد اعلای سلسله ٔ روادیان است که در قرن چهارم و پنجم در آذربایجان حکومت داشتند. وی بنا به نوشته ٔ یعقوبی در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی از جانب والی آذربایجان حکومت تبریز و اطراف و نواحی آن را یافت .(از شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی چ 2 ص 149).
رواد. [ رَوْ وا ] (اِخ ) نام مردی است . (از لباب الانساب ). چند تن بدو منسوب هستند.
رواد. [ رَوْ وا ] (اِخ )(ابو...) پدر عبدالعزیز تابعی است . (منتهی الارب ).
رواد. [ رِ ] (ع مص ) خواستن . مراودة. (منتهی الارب ). رجوع به مراودة شود.
رواد. [ رُ ] (اِخ ) ابن جراح عسقلانی ، مکنی به ابوعصام . تابعی است . رجوع به ابوعصام شود.
رواد. [ رُ ] (ع ص ) زنی که در جایی آرام نگیرد و در خانه های همسایگان آمد و شد کند. رُوادة. (از معجم متن اللغة). رجوع به رُوادة شود.