کلمه جو
صفحه اصلی

رواد

فرهنگ فارسی

ابن مثنی از دی جد خاندان روادیان از قبیله ازد . وی در زمان خلافت منصور عباسی از جانب یزید بن حاتم والی آذربایجان حاکم تبریز و نواحی آن تا شهر بذ(در کنار رود ارس ) بود. وی سه پسر داشت : و جنائ محمد یحیی . اولاد او بعدها قدرتی یافتند و سلسله روادیان از نسل این فرزندانند.
( اسم ) ۱ - زمین پست و بلند و پر آب و علف . ۲ - سبزه زار چراگاه مرتع .
پدر عبدالعزیز تابعی است

لغت نامه دهخدا

رواد. [ رُوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ رائد. (اقرب الموارد) (المنجد).


رواد. [ رَ / رُ ] (اِ) زمین پست و بلند و پشته پشته ٔ پر آب و علف . (برهان قاطع) (آنندراج ). || کنارهای رودخانه را گویند که سبز و خرم بود. (برهان قاطع). || آب تیره رنگ . (از برهان قاطع) (از آنندراج ).


رواد. [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابن المثنی الازدی . جد اعلای سلسله ٔ روادیان است که در قرن چهارم و پنجم در آذربایجان حکومت داشتند. وی بنا به نوشته ٔ یعقوبی در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی از جانب والی آذربایجان حکومت تبریز و اطراف و نواحی آن را یافت .(از شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی چ 2 ص 149).


رواد. [ رَوْ وا ] (اِخ ) نام مردی است . (از لباب الانساب ). چند تن بدو منسوب هستند.


رواد. [ رَوْ وا ] (اِخ )(ابو...) پدر عبدالعزیز تابعی است . (منتهی الارب ).


رواد. [ رِ ] (ع مص ) خواستن . مراودة. (منتهی الارب ). رجوع به مراودة شود.


رواد. [ رُ ] (اِخ ) ابن جراح عسقلانی ، مکنی به ابوعصام . تابعی است . رجوع به ابوعصام شود.


رواد. [ رُ ] (ع ص ) زنی که در جایی آرام نگیرد و در خانه های همسایگان آمد و شد کند. رُوادة. (از معجم متن اللغة). رجوع به رُوادة شود.


رواد. [ رِ ] ( ع مص ) خواستن. مراودة. ( منتهی الارب ). رجوع به مراودة شود.

رواد. [ رَ / رُ ] ( اِ ) زمین پست و بلند و پشته پشته پر آب و علف. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). || کنارهای رودخانه را گویند که سبز و خرم بود. ( برهان قاطع ). || آب تیره رنگ. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ).

رواد. [ رُ ] ( ع ص ) زنی که در جایی آرام نگیرد و در خانه های همسایگان آمد و شد کند. رُوادة. ( از معجم متن اللغة ). رجوع به رُوادة شود.

رواد. [ رُوْ وا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رائد. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

رواد. [ رَوْ وا ] ( اِخ ) نام مردی است. ( از لباب الانساب ). چند تن بدو منسوب هستند.

رواد. [ رَوْ وا ] ( اِخ ) ابن المثنی الازدی. جد اعلای سلسله روادیان است که در قرن چهارم و پنجم در آذربایجان حکومت داشتند. وی بنا به نوشته یعقوبی در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی از جانب والی آذربایجان حکومت تبریز و اطراف و نواحی آن را یافت.( از شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی چ 2 ص 149 ).

رواد. [ رُ ] ( اِخ ) ابن جراح عسقلانی ، مکنی به ابوعصام. تابعی است. رجوع به ابوعصام شود.

رواد. [ رَوْ وا ] ( اِخ )( ابو... ) پدر عبدالعزیز تابعی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

زمین پست و بلند، زمین پشته پشته و پرآب وعلف.


کلمات دیگر: